عشق ممنوع!(23)
با چهره ی بهت زده به آفای پارک نگاه کردم.نکنه فهمیده باشه؟!نه!اگه فهمیده بود الان یه چیزی میشد.صداش کردم. اومد سمتم و سوالی نگاهم کرد:چی شده؟!
"حالا چی بهش بگم؟!"
اممم...چیزه...چیزی دیدی که دکتری که معاینم کرده از گوشم دربیاره؟!
و با نهایت مظلومیت نگاهش کردم.
#اره.یه چیزی درآورد.
چی کارش کرد؟!
#انداختش توی سطل!
چیییییی؟!....باشه ممنون
و به صندلی تکیه دادم.سوزی هم رفت.الان خودم هستم و خدای خودم.خدایا خودت کمک کن گند نزنم حالا که نیست!
توی افکارم غرق بودم که دوباره اومد:یه چیزی...
چی؟!
#تو اینجا فامیل داری؟!
نه!چطور؟!
#امممم...نمی دونم چطور بگم...وقتی بیهوش بودی یکی با لباس و شلوار سیاه و عینک سیاه ایستاده بود.پشت در بعد که بهوش اومدی رفت.
عجیب بود.یعنی کی داره منو تعقیب می کنه؟!باشه ای گفتم و به صندلی تکیه دادم که با یادآوری امتحانم سریع پریدم.
#چی شده؟!
از روی صندلی بلند شدم و سرم رو از دستم درآوردم و رفتم سراغ لباسام که روی صندلی بود.
میری بیرون؟!می خوام لباس عوض کنم.
#اما تو هنوز خوب نشدی!
برو بیرون!
#باشه!
سریع لباس پوشیدم و از اتاق زدم بیرون که پرستار گرفتم:خانم کجا؟!سرمتون تموم نشده!!
بی توجه بهش دست آقای پارک رو گرفتم و از بیمارستان خارج شدم ولی تا یادم اومد که حساب نکردم به آقای پارک نگاه کردم.
#چی شده؟!
شما حساب کردین؟!
#اها،اره!
خیلی ممنونم.چقدر شد؟! بگین تسویه بکنم!
#اوه نه نیازی نیست!
نه من باید تسویه کنم نمیشه اینجوری!
#گفتم که،،نه!به عنوان کادو.باشه؟!
باشه...میشه منو برسونین؟!
#باشه.
و سوار ماشینش شدم.تمام مدت داشتم با دستام بازی می کردم و پامو تکون میدادم.
#چی شده؟!
امتحان دارم فردا.میشه تندتر برین
#باشه!...راستی یه چیزی..
چی؟!
#تو قوانین رو میدونی؟!
اره،برای چی؟!
#خب پس باید بدونی نباید دوست پسر داشته باشی!
آره.می دونم.من نداشتم کلا.الان هم ندارم و نخواهم داشت!
ولی وقتی دیدم همینجور که داشت جلوشو نگاهدمی کرد به حالت مسخره سرشو به معنای تفهیم تکون داد بهم برخورد برای همین پرسیدم:چرا می پرسین؟!
#خب...اون تماس تلفن..
یه لحظه!
و دستمو برای اینکه بایسته جلوش گرفتم.
شما چی میگین؟!خیلی زشته که تهمت میزنین.من اصلا نداشتم و گفتم نخوام داشت.حتی از اسمش هم بدم میاد!
و با حالت چندش خودمو تکون دادم ولی چون میدو نستم باور نمی کنه گوشیمو برداشتم و اسم رو کپی کردم و بردم توی دیکشنری و نشونش دادم:این اون دوست پسری هست که میگین؟!
#من معذرت می خوام.
و بی توجه به عذرخواهیش به صندلی تکیه دادم.
"حالا چی بهش بگم؟!"
اممم...چیزه...چیزی دیدی که دکتری که معاینم کرده از گوشم دربیاره؟!
و با نهایت مظلومیت نگاهش کردم.
#اره.یه چیزی درآورد.
چی کارش کرد؟!
#انداختش توی سطل!
چیییییی؟!....باشه ممنون
و به صندلی تکیه دادم.سوزی هم رفت.الان خودم هستم و خدای خودم.خدایا خودت کمک کن گند نزنم حالا که نیست!
توی افکارم غرق بودم که دوباره اومد:یه چیزی...
چی؟!
#تو اینجا فامیل داری؟!
نه!چطور؟!
#امممم...نمی دونم چطور بگم...وقتی بیهوش بودی یکی با لباس و شلوار سیاه و عینک سیاه ایستاده بود.پشت در بعد که بهوش اومدی رفت.
عجیب بود.یعنی کی داره منو تعقیب می کنه؟!باشه ای گفتم و به صندلی تکیه دادم که با یادآوری امتحانم سریع پریدم.
#چی شده؟!
از روی صندلی بلند شدم و سرم رو از دستم درآوردم و رفتم سراغ لباسام که روی صندلی بود.
میری بیرون؟!می خوام لباس عوض کنم.
#اما تو هنوز خوب نشدی!
برو بیرون!
#باشه!
سریع لباس پوشیدم و از اتاق زدم بیرون که پرستار گرفتم:خانم کجا؟!سرمتون تموم نشده!!
بی توجه بهش دست آقای پارک رو گرفتم و از بیمارستان خارج شدم ولی تا یادم اومد که حساب نکردم به آقای پارک نگاه کردم.
#چی شده؟!
شما حساب کردین؟!
#اها،اره!
خیلی ممنونم.چقدر شد؟! بگین تسویه بکنم!
#اوه نه نیازی نیست!
نه من باید تسویه کنم نمیشه اینجوری!
#گفتم که،،نه!به عنوان کادو.باشه؟!
باشه...میشه منو برسونین؟!
#باشه.
و سوار ماشینش شدم.تمام مدت داشتم با دستام بازی می کردم و پامو تکون میدادم.
#چی شده؟!
امتحان دارم فردا.میشه تندتر برین
#باشه!...راستی یه چیزی..
چی؟!
#تو قوانین رو میدونی؟!
اره،برای چی؟!
#خب پس باید بدونی نباید دوست پسر داشته باشی!
آره.می دونم.من نداشتم کلا.الان هم ندارم و نخواهم داشت!
ولی وقتی دیدم همینجور که داشت جلوشو نگاهدمی کرد به حالت مسخره سرشو به معنای تفهیم تکون داد بهم برخورد برای همین پرسیدم:چرا می پرسین؟!
#خب...اون تماس تلفن..
یه لحظه!
و دستمو برای اینکه بایسته جلوش گرفتم.
شما چی میگین؟!خیلی زشته که تهمت میزنین.من اصلا نداشتم و گفتم نخوام داشت.حتی از اسمش هم بدم میاد!
و با حالت چندش خودمو تکون دادم ولی چون میدو نستم باور نمی کنه گوشیمو برداشتم و اسم رو کپی کردم و بردم توی دیکشنری و نشونش دادم:این اون دوست پسری هست که میگین؟!
#من معذرت می خوام.
و بی توجه به عذرخواهیش به صندلی تکیه دادم.
۷.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.