ماموریت ( پارت آخر )
ماموریت ( پارت آخر )
* ویو ا/ت *
؟ : ( پوزخند ) هر غلطی میخوای بکن....عوضی!
ا/ت : ( خنده ) چند بار بگم اسم خودت و رو من نزار!
؟ : ببین دختر کوچولو....اگر اون دستیار چُسخولِت نبود تو الان مُرده بودی! ( چُسخول عمته اسکُل )
ا/ت : آره....میدونم و....ازشم ممنونم! ولی دیگه تو نیستی! ( خنده )
یه مشت محکم بهش زدم....من نمیخواستم بکشمش! ولی....بازم میخواستم عذاب بکشه....بخاطر همین حَبس َعبَد شد....تو زندان....
ا/ت: بهت خوش بگذره کوچولو....( خنده و پوزخند )
؟ : ( انگشت وسط )
ا/ت : ( دو تا انگشت وسط ) به خودت!
* چند دقیقه بعد *
نشسته بودم بیرون اداره و به آسمون نگاه میکردم...بلاخره حس خوبی داشتم! بعد از چند سال نبود نیک....این اولین باریه که حالم از ته دل خوبه!
نامجون : ا/ت....
ا/ت : ( لبخند ) سلام.
نامجون : اممممم...حالت خوبه؟
ا/ت : عالیم!
نامجون : هوم....خوشحالم!
ا/ت: من....واقعا ازت ممنونم !
نامجون : ( خنده ) بلاخره من دستیارتم دیگه!
ا/ت : تو....بهترینی!
نامجون : ( لبخند )
ا/ت : ( از روی صندلی بلند شد و جیغ کشید )
نامجون : ( خنده )
نامجون هم بلند شد و همراه من جیغ کشید....خوشحال بودم که نامجون رو دارم !
چون تمام غم هام رو از یادم میبرد....عاشق شدن عجیبه و دردناکه....چون اگر اون کسی که عاشقشی بزاره بره....دیگه زندگیت به گورستون میره...........
و.....پایان! ♡
هعی:)
اینم از این فیک امیدوارم لذت برده باشید!
فصل ۲ نداره🗿
* ویو ا/ت *
؟ : ( پوزخند ) هر غلطی میخوای بکن....عوضی!
ا/ت : ( خنده ) چند بار بگم اسم خودت و رو من نزار!
؟ : ببین دختر کوچولو....اگر اون دستیار چُسخولِت نبود تو الان مُرده بودی! ( چُسخول عمته اسکُل )
ا/ت : آره....میدونم و....ازشم ممنونم! ولی دیگه تو نیستی! ( خنده )
یه مشت محکم بهش زدم....من نمیخواستم بکشمش! ولی....بازم میخواستم عذاب بکشه....بخاطر همین حَبس َعبَد شد....تو زندان....
ا/ت: بهت خوش بگذره کوچولو....( خنده و پوزخند )
؟ : ( انگشت وسط )
ا/ت : ( دو تا انگشت وسط ) به خودت!
* چند دقیقه بعد *
نشسته بودم بیرون اداره و به آسمون نگاه میکردم...بلاخره حس خوبی داشتم! بعد از چند سال نبود نیک....این اولین باریه که حالم از ته دل خوبه!
نامجون : ا/ت....
ا/ت : ( لبخند ) سلام.
نامجون : اممممم...حالت خوبه؟
ا/ت : عالیم!
نامجون : هوم....خوشحالم!
ا/ت: من....واقعا ازت ممنونم !
نامجون : ( خنده ) بلاخره من دستیارتم دیگه!
ا/ت : تو....بهترینی!
نامجون : ( لبخند )
ا/ت : ( از روی صندلی بلند شد و جیغ کشید )
نامجون : ( خنده )
نامجون هم بلند شد و همراه من جیغ کشید....خوشحال بودم که نامجون رو دارم !
چون تمام غم هام رو از یادم میبرد....عاشق شدن عجیبه و دردناکه....چون اگر اون کسی که عاشقشی بزاره بره....دیگه زندگیت به گورستون میره...........
و.....پایان! ♡
هعی:)
اینم از این فیک امیدوارم لذت برده باشید!
فصل ۲ نداره🗿
۲۰.۴k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.