ماموریت ( پارت نوزدهم )
ماموریت ( پارت نوزدهم )
* ویو ا/ت *
بعد چند روز استراحت حالم خوب شد و مرخص شدم و یه راست رفتم سمت خونه....
اجوما : واییییییییییی....! دخترم!
ا/ت: اجومااااا....دلم برات تنگ شده بود!
اجوما اومد بغلم کرد و منم بغلش کردم...بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم...
اجوما : الان واست غذا میارم...
ا/ت : ممنون....
اجوما رفت و منم رفتم تو اتاقم....
نگران بودم....چون ماموریت کامل حل نشد....! اون عوضی همون کسی بود که نیک رو کشت!
منم تو فکر انتقام بودم!
نامجون بهم گفت که دستگیرش کرده ! وقتی بیهوش شد نامجون بردش تو اداره پلیس و به پلیس تحویلش داد....
منم روز بعدش رفتم تا اداره پلیس...
رعیس : خب...ا/ت کارت خیلی خوب بود! بهت تبریک میگم...آقای کیم....شماهم کارت عالی بود!
و همه شروع به تشویق کردن ما کردن....
رعیس : و....برای دستمزدت من میزارم هرکاری که میخوای با اون عوضی بکنی!
ا/ت : ( لبخند ) خیلی ممنون....
نامجون نشست یه جا و منم رفتم تو اتاقی که اون یارو اونجا بود...
؟: ( نیشخند ) تو خیلی احمقی!
ا/ت: ( خنده ) ولی من تورو گرفتم...
؟ :: من تورو میکشم....شاید خودم نه! ولی بلاخره میمیری!
ا/ت : ( نیشخند صدا دار ) اما من کارای ناتموم با تو دارم! نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم! و....بلاخره این لحظه رسید...!!
؟ : هوففففف...خیلی کسل کننده ای!
ا/ت : اگر....فکر کردی که....من....قراره تورو بکشم! اشتباه فکر کردی...! من میخوام تمام خون هایی که از بدن نیک ریخت دوبرابرش از بدن تو بریزه!
؟ : باشه...ولی برای من مهم نیست!
ا/ت : اینجا نظر تو اصلا مهم نیست...مهم منم که الان اینجام!
هرکی لایک نکنه خَره🗿🗡
* ویو ا/ت *
بعد چند روز استراحت حالم خوب شد و مرخص شدم و یه راست رفتم سمت خونه....
اجوما : واییییییییییی....! دخترم!
ا/ت: اجومااااا....دلم برات تنگ شده بود!
اجوما اومد بغلم کرد و منم بغلش کردم...بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم...
اجوما : الان واست غذا میارم...
ا/ت : ممنون....
اجوما رفت و منم رفتم تو اتاقم....
نگران بودم....چون ماموریت کامل حل نشد....! اون عوضی همون کسی بود که نیک رو کشت!
منم تو فکر انتقام بودم!
نامجون بهم گفت که دستگیرش کرده ! وقتی بیهوش شد نامجون بردش تو اداره پلیس و به پلیس تحویلش داد....
منم روز بعدش رفتم تا اداره پلیس...
رعیس : خب...ا/ت کارت خیلی خوب بود! بهت تبریک میگم...آقای کیم....شماهم کارت عالی بود!
و همه شروع به تشویق کردن ما کردن....
رعیس : و....برای دستمزدت من میزارم هرکاری که میخوای با اون عوضی بکنی!
ا/ت : ( لبخند ) خیلی ممنون....
نامجون نشست یه جا و منم رفتم تو اتاقی که اون یارو اونجا بود...
؟: ( نیشخند ) تو خیلی احمقی!
ا/ت: ( خنده ) ولی من تورو گرفتم...
؟ :: من تورو میکشم....شاید خودم نه! ولی بلاخره میمیری!
ا/ت : ( نیشخند صدا دار ) اما من کارای ناتموم با تو دارم! نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم! و....بلاخره این لحظه رسید...!!
؟ : هوففففف...خیلی کسل کننده ای!
ا/ت : اگر....فکر کردی که....من....قراره تورو بکشم! اشتباه فکر کردی...! من میخوام تمام خون هایی که از بدن نیک ریخت دوبرابرش از بدن تو بریزه!
؟ : باشه...ولی برای من مهم نیست!
ا/ت : اینجا نظر تو اصلا مهم نیست...مهم منم که الان اینجام!
هرکی لایک نکنه خَره🗿🗡
۱۸.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.