P51

ادوارد : بهشون توجه نکن دارن بهت دروغ میگن
هانتر با خشم به عموش اشاره کرد و گفت : تو ..... توی حرومزاده بهش اینو گفتی اره ..... تو یه دروغگوی کثیفی
بعدم به سمت عموش حمله کرد که تهیونگ اسلحه رو به محکم تر به سمتش گرفت و فریاد زد : بمون سرجات (باداد)
ویکتور : تهیونگ کار خودش بوده
بعدم با انگشت به عموش اشاره کرد و گفت : کار اون حرومزادس (باداد)
نمیدونستم داره چه اتفاقی میوفته ، فقط ترسیده به همشون زل زده بودم .....
هانتر : تهیونگ کار اونه .....
ادوارد : خفه شو سگ صفت بی چشم و رو ..... تهیونگ بزنش (باداد)
جین جلوی تهیونگ پرید و گفت : تهیونگ اون به برادر زاده خودش رحم نمیکنه .... چطور باورش میکنی ؟؟
تهیونگ که تخت تاثیر بود اسحله رو شل تر گرفت ..... ادوارد کنایه دار خندید و جین رو هل داد و گفت : دارم براش کاری رو میکنم که شماها نتونستید بکنید ......
همزمان که جین و ادوارد مشغول بحث بودن ویکتور سعی میکرد آروم نزدیک و نزدیک تر شود .....
جین : اگه ما دروغ میگیم چرا برگه پزشکی قانونی مادرش تو کشوته ؟؟
با حرف جین تهیونگ برای چند لحظه خشکش زد .... انگار که دیگه توان نداشته باشه با چشم های اشکی برگشت و به جین نگاه کرد و گفت : چی گفتی ؟؟
سکوت تو جمع برقرار شده بود .... جین برگه ای رو بالا آورد و گفت : اینو تو کشوش پیدا کردیم .... اون مادرتو کشته ....
تهیونگ اسلحه رو پایین آورد و یه قطره اشک از چشمش چکید ..... حتما نمیتوانست باور کند قاتل مادرش این همه مدت نزدیک او باشد .... قبل از هرکدوم از اونا مهلت کاری را داشته باشند ادوارد اسلحه رو از دست تهیونگ قاپید و فریاد زد : همتون حرومزاده این (باداد)
بعدم به سمت هانتر شلیک کرد .... که ویکتور فریاد زد : نه (باداد)
اما این تهیونگ بود که به سمت هانتر دوید و جلوش وایساد ....
جین و ا/ت : نه (باداد)
همان لحظه ویکتور چاقویی رو از جیبش درآورد و اونو با فریاد تو گردن عموش فرو کرد : برو به درک (باداد)
و ثانیه ای بعد تهیونگ روی زمین افتاد ...... و خون بالا آورد .... بادیگارد های ادوارد که تازه رسیده بودن فوری رفتن تا اورژانس تماس بگیرن ....
(دانای کل)
ا/ت که تا اون زمان هنگ بود به سرعت به سمت تهیونگ دوید و اونو تو بغلش کشید ....
با گریه گفت : تهیونگ .... تهیونگ منو ببین
تهیونگ همون طور که با چشم های اشکی بهش زل زده بود ، اروم دستشو بالا آورد و دست ا/ت رو گرفت ....
لبخند غمگینی زد و گفت : همیشه دوستت داشتم ا/ت
قطره اشکی از چشمش چکید ....
ا/ت : منم .... منم همیشه دوستت داشتم .... تو خوب میشی (باگریه)
تهیونگ خنده ای کرد که با اشک چشماش تضاد داشت ....
تهیونگ : بیا ..... جلو
ا/ت با همان صورت خیس جلو رفت و تهیونگ رو بوسید ....
تهیونگ برای بار دوم خون بالا آورد و رو به جین گفت : دلقک (با لبخند)
جین که دست دیگر تهیونگ رو گرفته بود ، دستش را محکم فشار داد و بعدم بوسید : اگه بمیری خودم دوباره میکشمت .... (با گریه)
تهیونگ بازم خنده ای کرد و دست ا/ت رو روی قلبش گذاشت ....
تهیونگ : برو ..... دفتر خاطراتم ..... رو بخون
ا/ت : تهیونگ .... تروخدا حرف نزن (باگریه)
تهیونگ رو به هانتر و ویکتور با خنده گفت : داداشای حروم زاده (با خنده و شوخی)
هانتر در حالی که اشک چشمانش را پاک میکرد خنده ای کرد و گفت : هر چی تو بگی ..... من حروم زاده ..... فقط پاشو ....
دست ا/ت رو محکم فشار داد و گفت : لای دفتر خاطراتم منتظرتم ....
بعدم درحالی که چشماش بسته میشد ، دستش از دست ا/ت سر خورد و زمین افتاد .....
ا/ت : نه .... نه ..... تروخدا .... نه ..... (باداد و گریه)
ویکتور سعی کرد ا/ت رو عقب بکشه .....
ا/ت : نه ..... تهیونگ ..... شوخی نکن ...... چشماتو باز کن (باداد)
دیدگاه ها (۲۵)

P52

P53

P50

P45

شوهر دو روزه. پارت۷۷

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط