Part33
#Part33
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ آره خود تو، چند هفته پیش یکی که دارای سیستم امنیت سایبری بود رو با کد نویسی براش کامل منهدم کردی، تو احتمالاً فکرت هم بهش نمیرسه که کدوم رو میگم چون تو عین آب خودن سیستم شوهراون خانم رو هک کردی
هرچی فکر میکردم نمیدونم کدوم رو میگفتند، نکنه مال همون مردی که سیستمش فرق داشت حتی نمیدونستم چی هست فقط با یه کد نگاری و کدگذاری مجدد هکش کردم ولی این روش رو خودم هم بلد نبودم فقط به ذهنم رسید بر اساس تجربیات قدیمیم و شنیده های سر کلاس دانشگاهم این کار رو کرده بودم
_ یادت اومد نه؟
سرم رو اروم تکون دادم، تو سکوت نگاهش کردم
_ شما چی میخواید از من؟
_ سام یه فرصتیه برای زندگی هممون، با من بیا امیر خان رو ببین و باهاش حرف بزن خواهش میکنم
_ این امیر خان چی کارست؟
_ سام همه چیزو میفهمی، قول میدم همه چیز رو بفهمی فقط با من بیا
خنده ی بلند شیرین تمرکزم رو بهم زد، برگشتم سمتش که یارا از خنده قرمز شده بود و شیرین سعی میکرد باند نخنده ولی چندان هم موفق نبود، عزیز دلم خنده هاش دنیای من بود یهوپارمیس با حرص بهم توپید
_ سام باتواَم؟!
نمیدونم این اعتماد به نفس لعنتی و این سر نترسی از کجاسر دراورده بود که خیلی مصمم برگشتم سمت پارمیس و لب زدم
_ میام!
پارمیس از جوابم شوکه شد ولی کم کم لبخند اومد رو لباش
_ خوب پس بیا بریم که یکی دیگه هم اونجاست خوشحال میشی از دیدنش
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ آره خود تو، چند هفته پیش یکی که دارای سیستم امنیت سایبری بود رو با کد نویسی براش کامل منهدم کردی، تو احتمالاً فکرت هم بهش نمیرسه که کدوم رو میگم چون تو عین آب خودن سیستم شوهراون خانم رو هک کردی
هرچی فکر میکردم نمیدونم کدوم رو میگفتند، نکنه مال همون مردی که سیستمش فرق داشت حتی نمیدونستم چی هست فقط با یه کد نگاری و کدگذاری مجدد هکش کردم ولی این روش رو خودم هم بلد نبودم فقط به ذهنم رسید بر اساس تجربیات قدیمیم و شنیده های سر کلاس دانشگاهم این کار رو کرده بودم
_ یادت اومد نه؟
سرم رو اروم تکون دادم، تو سکوت نگاهش کردم
_ شما چی میخواید از من؟
_ سام یه فرصتیه برای زندگی هممون، با من بیا امیر خان رو ببین و باهاش حرف بزن خواهش میکنم
_ این امیر خان چی کارست؟
_ سام همه چیزو میفهمی، قول میدم همه چیز رو بفهمی فقط با من بیا
خنده ی بلند شیرین تمرکزم رو بهم زد، برگشتم سمتش که یارا از خنده قرمز شده بود و شیرین سعی میکرد باند نخنده ولی چندان هم موفق نبود، عزیز دلم خنده هاش دنیای من بود یهوپارمیس با حرص بهم توپید
_ سام باتواَم؟!
نمیدونم این اعتماد به نفس لعنتی و این سر نترسی از کجاسر دراورده بود که خیلی مصمم برگشتم سمت پارمیس و لب زدم
_ میام!
پارمیس از جوابم شوکه شد ولی کم کم لبخند اومد رو لباش
_ خوب پس بیا بریم که یکی دیگه هم اونجاست خوشحال میشی از دیدنش
۲.۳k
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.