Part

#Part32
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

بازم یه ذره از قهوم چشیدم و خونسرد جوابش رو دادم
وجود شیرین من و اروم کرده بود...
+این امیر خان چه فرصت استثنایی میتونه در اختیار من بذاره؟
_پول!
سکوت کردم و متفکر به پارمیس نگاه کردم
+ تو مگه نگفتی هیچی نمیدونی؟ پس چطور الان داری با قاطعیت از فرصت استثنایی و پول حرف میزنی خانم معلم؟
پارمیس هول شد فکرش رو نمیکرد که مچش رو بگیرم
_ ام خوب من، نمیدونم، یه حدسه، در همین حده، نمیدونم که
پوزخندی زدم، مرسی شیرینم که اینجایی باعث آرامش فکرمی، همینکه الان اینجایی و جلو چشم خودمی برای آرامش افکارم کافیه
تو چشمای پارمیس خیره شدم
+ پارمیس منو نپیچون، قضیه چیه؟ من تا نفهمم قضیه چیه با تو هیچ جا نمیام
پارمیس که دیدراه فراری نداره سرش رو بین دستاش که رو میز بود گرفت
_ این روی مچ گیر و خونسرد تورو ندیده بودم من همون پسر بچه ننه ی حین رابطه رو میشناسم
خندم گرفت
+خوب دیگه هرکسی تو یه جایی حرفه اییه، تو هرجایی نمیتونی که معلم من باشی نه؟!
نفس عمیقی کشید
_ ببین سام امیر خان نیاز به یک هکر حرفه ای داره و تنها کسی که تو ایران با سیستم مورد نیاز ایشون میتونه کار کنه تویی؟
با تعجب نگاش کردم
+من که تا حالا هیچ سیستم خاصی رو هک نکردم، من فقط برای مچ گیری زن و شوهرا کار میکنم...
_نه تو نمیدونی، تو حتی خودت هم نمیدونی سام که چه قفلی رو تونستی بشکنی؟
بازم با تعجب بهش زل زدم،
_ من؟
دیدگاه ها (۱)

#Part33#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ آره خود تو، چند ه...

#Part34#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 با بی خیالی و بیتفا...

#Part31#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 پارمیس_ سام کجایی؟ ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁴حرفی برای گفتن نداشتم... فقط سکوت کردم. ج...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۵

ندیمه عمارت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط