Kiss me
Kiss me
p 18
ات ویو :
رفتم تو اتاقم بغضم ترکید برگه هایی که جواب مثبت حاملگیم روش بودن رو پرت کردم روی تخت افتادم رو تخت همینطوری اشک میریختم که صدای پا اومد انگار کوک داشت میومد سمت اتاق برگه هارو گذاشتم تو کشو و خودمو زدم به خواب
کوک ویو :
ات خیلی رفتارش عجیبه امروز هم یونا گفت اگه سهام شرکت رو بهم ندی زندگیتو بهم میریزم و ات رو ازت جدا میکنم از یه طرف میترسم که به ات چیزی بگه .
کوک : عوم ات خوبی
ات : اهم اره ( صداش گرفته )
کوک : سرما خوردی ؟؟؟
ات : نه
کوک : گریه کردی ؟؟
ات : خیلی سوال میپرسی برو بیرون میخوام بخوابم
کوک : ا.....
ات : گفتم گمشو بیرون ( داد )
کوک : ب.باشه
فلش بک به فردا صب ساعت ۳ ظهر :
ات ویو :
دیگه نمیتونم این بچه رو نگه دارم همش تهوه دارم کوک شک میکنه امروز میرم سقطش میکنم .
یونا : ات تو نباید اینکارو کنی بچه گناهی نداره
ات : تو خیلی داری حرف میزنی عینه کوکی پشت سر هم زر میزنی ...
هرکاری بخوام میکنم زندگیه خودمه
یونا : باش هرجور راحتی
ات ویو :
رفتم بچه رو سقط کردم با هزارتا دعوا با دکتر بلخره انجامش دادم رفتم سمت خونه .
کوک ویو :
ات سریع رفت بیرون نمیفهمم این چشه در اتاقش باز مونده بود رفتم ببندم با چنتا برگه رو کمدش روبه رو شدم رفتم برگه هارو دیدم ....
کوک : من .. من دارم بابا میشمممممم ( خوشحال)
کوک : ولی الان ات چرا رفت دکتر ؟؟؟ باید برم پیشش
کوک ویو :
داشتم ماشینو میروندم که دیدم دو نفر دارن تو پارک راه میرن اون ات بود و یونا ات انگار گریه کرده بود اییییی یونا چه غلطی کردی ...
یونا : اوه سلام کوک
کوک : ات میخوام باهات حرف بزنم
ات : من باهات حرفی ندارم
کوک : این چیه دستت ....... تو چیکار کردی هااااااا( داد زد )
ات : کوک اروم تر من نمیخوام بچم بدون پدر بزرگ شه
کوک : داری چی میگیییی
ات : برو پیش دوست دخترت منتظرته ( بغض )
کوک : هه ات معلوم هست داری چی میگی
ات : یونا همچیو بهم گفت
کوک : تو واقعا حرف اون هر..زه رو باور کردی ؟؟؟ عجیبه .
یونا : کوک خودتو به اون راه نزن ... همچیو میدونه
کوک : ات بیا بریم بهت موضوعو میگم
ات : نیازی نیست
کوک : گفتممممم بیااااا ( عربده )
ات : باشه
کوک ویو:
باورم نمیشد ات بچه رو سقط کرده مقصر یوناعه .... یونا داره با زندگیم و با عشقم چیکار میکنه ....
ات ویو :
دلم واسه کوک تنگ شده ولی نمیتونم برم سمتش دستامو تو ماشین گرفته بود خیلی دلم واسش تنگ شده ولی .. ولی اون دیگه دوسم نداره ( خاعرم داری میگی دستاتو گرفته )
فلش بک به خونه :
ات : خب توضیح بده سریع
کوک : ........
لایک : ۲۷ ❤
p 18
ات ویو :
رفتم تو اتاقم بغضم ترکید برگه هایی که جواب مثبت حاملگیم روش بودن رو پرت کردم روی تخت افتادم رو تخت همینطوری اشک میریختم که صدای پا اومد انگار کوک داشت میومد سمت اتاق برگه هارو گذاشتم تو کشو و خودمو زدم به خواب
کوک ویو :
ات خیلی رفتارش عجیبه امروز هم یونا گفت اگه سهام شرکت رو بهم ندی زندگیتو بهم میریزم و ات رو ازت جدا میکنم از یه طرف میترسم که به ات چیزی بگه .
کوک : عوم ات خوبی
ات : اهم اره ( صداش گرفته )
کوک : سرما خوردی ؟؟؟
ات : نه
کوک : گریه کردی ؟؟
ات : خیلی سوال میپرسی برو بیرون میخوام بخوابم
کوک : ا.....
ات : گفتم گمشو بیرون ( داد )
کوک : ب.باشه
فلش بک به فردا صب ساعت ۳ ظهر :
ات ویو :
دیگه نمیتونم این بچه رو نگه دارم همش تهوه دارم کوک شک میکنه امروز میرم سقطش میکنم .
یونا : ات تو نباید اینکارو کنی بچه گناهی نداره
ات : تو خیلی داری حرف میزنی عینه کوکی پشت سر هم زر میزنی ...
هرکاری بخوام میکنم زندگیه خودمه
یونا : باش هرجور راحتی
ات ویو :
رفتم بچه رو سقط کردم با هزارتا دعوا با دکتر بلخره انجامش دادم رفتم سمت خونه .
کوک ویو :
ات سریع رفت بیرون نمیفهمم این چشه در اتاقش باز مونده بود رفتم ببندم با چنتا برگه رو کمدش روبه رو شدم رفتم برگه هارو دیدم ....
کوک : من .. من دارم بابا میشمممممم ( خوشحال)
کوک : ولی الان ات چرا رفت دکتر ؟؟؟ باید برم پیشش
کوک ویو :
داشتم ماشینو میروندم که دیدم دو نفر دارن تو پارک راه میرن اون ات بود و یونا ات انگار گریه کرده بود اییییی یونا چه غلطی کردی ...
یونا : اوه سلام کوک
کوک : ات میخوام باهات حرف بزنم
ات : من باهات حرفی ندارم
کوک : این چیه دستت ....... تو چیکار کردی هااااااا( داد زد )
ات : کوک اروم تر من نمیخوام بچم بدون پدر بزرگ شه
کوک : داری چی میگیییی
ات : برو پیش دوست دخترت منتظرته ( بغض )
کوک : هه ات معلوم هست داری چی میگی
ات : یونا همچیو بهم گفت
کوک : تو واقعا حرف اون هر..زه رو باور کردی ؟؟؟ عجیبه .
یونا : کوک خودتو به اون راه نزن ... همچیو میدونه
کوک : ات بیا بریم بهت موضوعو میگم
ات : نیازی نیست
کوک : گفتممممم بیااااا ( عربده )
ات : باشه
کوک ویو:
باورم نمیشد ات بچه رو سقط کرده مقصر یوناعه .... یونا داره با زندگیم و با عشقم چیکار میکنه ....
ات ویو :
دلم واسه کوک تنگ شده ولی نمیتونم برم سمتش دستامو تو ماشین گرفته بود خیلی دلم واسش تنگ شده ولی .. ولی اون دیگه دوسم نداره ( خاعرم داری میگی دستاتو گرفته )
فلش بک به خونه :
ات : خب توضیح بده سریع
کوک : ........
لایک : ۲۷ ❤
۴۶.۲k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.