من هم آدمم چند پارتی پارت آخر
هر روز میرم به دیدنش ات با یه اشتباه من به کما رفته ...
باورش برام سخته کسی که یروز دنیام بود الان روی تخته ... چند ماهی هست که توی کماه هستش باورم نمیشه میخوان دستگاه ازش جدا کنن من چطور میتونم رضایت بدم ... هق گوهارا با سرعت آمد تو اتاق متشرکمون
گوهارا: بابا من بدون مامان نمی تونم هق هق من چیکار کنم من از خودم بدم میاد منو ببخش هق هق ... من دلم برای مامان تنگ شده
نامجون: دلم میخواد با گوهارا هم صدا بشم هر دو با هم دلتنگیمون رو برطرف کنیم ... ببین دخترم گذشته ها گذشته منم دلم براش تنگ شده این چند ماه خیلی بعد گذشت ولی ما که نباید ناامید بشیم هوم نکنه بعدشم من اجازه ی همچین کاری رو نمیدم ...
گوهارا با گریه تو بغلم به خواب رفت ...
تصمیم گرفتم بهش سر بزنم...
چی با جای خالی ات مواجه شدم یعنی چی چیشده ....
دکتر دکتر پرستار ...ات کجاست ... چی شده
هی نمی خوای خوشحال باشی همسرت علاعم حیاتیش برگشته چند روز که حالش بهتر شده الآنم به بخش دیگه ای منتقل شده نمی دونم از این خبر خوشحال باشم یا گریه کنم بهترین خبر عمرم
... واقعن خیلی ممنون وای باورم نمیشه ...
پنج روز بعد
یه دسته گل گرفتم همراه با سوگی با گوهارا به سمت اتاق ات رفتیم ...
نامجون: فرشته ی زیبای ما چطوره
من خوبم گوهارا سوگی دخترم خوبی بیا پیش مامان دلم برات تنگ شده عزیزم ...
گوهارا: هق هق متاسفم مامان من دختر خوبی نیستم ...
هیس چیزی نیس خوشگلم بیا بغلم گریه نکن ...
ماما
چی وای خدای من سوگی چی گفت متعجب به سمت نامجون
گوهارا: مامان اون خیلی وقته که میتونه
چی وای خدا دلم بغل دسته جمعی میخواد ...
بغل دسته جمعی بغل گرم خانواده
قدر چیز های که دارید بدونید
...
باورش برام سخته کسی که یروز دنیام بود الان روی تخته ... چند ماهی هست که توی کماه هستش باورم نمیشه میخوان دستگاه ازش جدا کنن من چطور میتونم رضایت بدم ... هق گوهارا با سرعت آمد تو اتاق متشرکمون
گوهارا: بابا من بدون مامان نمی تونم هق هق من چیکار کنم من از خودم بدم میاد منو ببخش هق هق ... من دلم برای مامان تنگ شده
نامجون: دلم میخواد با گوهارا هم صدا بشم هر دو با هم دلتنگیمون رو برطرف کنیم ... ببین دخترم گذشته ها گذشته منم دلم براش تنگ شده این چند ماه خیلی بعد گذشت ولی ما که نباید ناامید بشیم هوم نکنه بعدشم من اجازه ی همچین کاری رو نمیدم ...
گوهارا با گریه تو بغلم به خواب رفت ...
تصمیم گرفتم بهش سر بزنم...
چی با جای خالی ات مواجه شدم یعنی چی چیشده ....
دکتر دکتر پرستار ...ات کجاست ... چی شده
هی نمی خوای خوشحال باشی همسرت علاعم حیاتیش برگشته چند روز که حالش بهتر شده الآنم به بخش دیگه ای منتقل شده نمی دونم از این خبر خوشحال باشم یا گریه کنم بهترین خبر عمرم
... واقعن خیلی ممنون وای باورم نمیشه ...
پنج روز بعد
یه دسته گل گرفتم همراه با سوگی با گوهارا به سمت اتاق ات رفتیم ...
نامجون: فرشته ی زیبای ما چطوره
من خوبم گوهارا سوگی دخترم خوبی بیا پیش مامان دلم برات تنگ شده عزیزم ...
گوهارا: هق هق متاسفم مامان من دختر خوبی نیستم ...
هیس چیزی نیس خوشگلم بیا بغلم گریه نکن ...
ماما
چی وای خدای من سوگی چی گفت متعجب به سمت نامجون
گوهارا: مامان اون خیلی وقته که میتونه
چی وای خدا دلم بغل دسته جمعی میخواد ...
بغل دسته جمعی بغل گرم خانواده
قدر چیز های که دارید بدونید
...
۹۷.۵k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.