Part97........ دوروزبعد افرا
#Part97........ دوروزبعد افرا
دیگه زندگیمون بدردنمیخوردداشتیم هممون ذره ذره اب میشدیم چندبارتولایودیدم که جیمین گریش
گرفت همش خدمونولعنت میکردم که چراامدیم اینجااونابدون ماخشحال تربودن کاش هیچوقت به اینجانمیومدیم دلم برایه دیدنش پرمیکشیدبرایه بغل کردنش عطرنفساش ولی این زندگی باماسردشمنی داره هیچکدوممون دیگه ازاون روزحتی لبخندم نزدیم رستام که خدشوتواتاقش حبس کرده هرچیم میگیمش گوش نمیده فقط بعضی وقتابرایه غذاخوردن میادبیروندکه اونم انقدفقط میخوره که زنده بمونه وگرنه غذام نمیخوره خیلی شکسته شدیم هممون ن فقط رستاانگاراین یه دوهفته برامون یه قرن گذشته انگاربه اندازه ده سال ازجونیمونوگرفتن که اینجوری پیرشدیم رونیا:کسی نمیخوادکاری کنه واقعامانیا:به نظرت میتونیم چیکارکنیم رویا:پایه جونه اعضادرمیونه کشک که نیس رونیا:ولی اینجوریم که نمیشه اینجوری هم خودمون هم اعضا نابودمیشیم من میگم بیاین بهشون بگیم چیشده بعدیه راه حل براش پیدامیکنیم ماکه نبایدطبق خواسته اون عوضی پیش بریم که اینجوری به هدفش میرسه+پربیراهم نمیگه اگه اون سره دشمنی داشته باشه بلاخره زهرشومیرسونه حالاچه ماباشیم چه ن ولی اگه بهشون بگیمودرجریان باشن میتونیم یه راهی براش پیداکنیم مثله قضیه نجات رویارونیا:باهات موافقم ولی رستاروچیکارش کنیم رویا:اگه هممون منطقی باهاش حرف بزنیم حتماراضی میشه اونم دلش طاقت نمیاره که کوک انقدعذاب بکشه مانیا:پس بریم توکارش همگی به طرف اتاقش رفتیم تاباهاش حرف بزنیم بابدبختیوبه زوروارداتاقش شدیم انقدفک زدیم تابلاخره راضی شدباهاشونحرفبزنیم همش نگران بودکه اتفاقی براشون بیوفته رستا:ن به نظرماین کارونکنیم اون ادمه عوضیه هرکاری ازش برمیادمانیا:بازم که برگشتی سرخونه اولت اگه ماچیزی بهشونگیمواوناتویه خطربدتربیوفتن چی هااونوقت دلت راضی میشه کوک خیلی حالش بده بهتره هرچه زودتربهش بگی رستا:ن اصلاباشه میرم +کجامیخوایبری رستا:میخوام برمپیش کوک بایدهمچیوبراش تعریف کنم بایدبگم که چیشده مانیا:من چندبارتولایواش دیدم که توخونه خدشه مام میریم خوابگاه تاببینیم میتونیم ببینیمشون یان هممون سریع اماده شدیموراه افتادیم فقط رستابودکه مقصدش بامایکی نبود.......کوک
خب اینم ازاین مشروبش حتماخیلی خوبه بزاریکمشوامتحان کنم یکم ریختم تولیوانم تاخواستم بخورمش یکی زنگ زداولش نمیخواستم بازکنم ولی بعدرفتم جلوایفون تاببینم کیه باکمال تعجب دیدم که رستاس چشاموبه هم مالیدم حتمادارم خواب میبینم صداموصاف کردموگفتم:چراامدی اینجا_کوک تروخدابازکن کارت دارم+من باتوکاری ندارم مگه یادت نیس همه چی تموم شده یادت رفته یادت بندازم
دیگه زندگیمون بدردنمیخوردداشتیم هممون ذره ذره اب میشدیم چندبارتولایودیدم که جیمین گریش
گرفت همش خدمونولعنت میکردم که چراامدیم اینجااونابدون ماخشحال تربودن کاش هیچوقت به اینجانمیومدیم دلم برایه دیدنش پرمیکشیدبرایه بغل کردنش عطرنفساش ولی این زندگی باماسردشمنی داره هیچکدوممون دیگه ازاون روزحتی لبخندم نزدیم رستام که خدشوتواتاقش حبس کرده هرچیم میگیمش گوش نمیده فقط بعضی وقتابرایه غذاخوردن میادبیروندکه اونم انقدفقط میخوره که زنده بمونه وگرنه غذام نمیخوره خیلی شکسته شدیم هممون ن فقط رستاانگاراین یه دوهفته برامون یه قرن گذشته انگاربه اندازه ده سال ازجونیمونوگرفتن که اینجوری پیرشدیم رونیا:کسی نمیخوادکاری کنه واقعامانیا:به نظرت میتونیم چیکارکنیم رویا:پایه جونه اعضادرمیونه کشک که نیس رونیا:ولی اینجوریم که نمیشه اینجوری هم خودمون هم اعضا نابودمیشیم من میگم بیاین بهشون بگیم چیشده بعدیه راه حل براش پیدامیکنیم ماکه نبایدطبق خواسته اون عوضی پیش بریم که اینجوری به هدفش میرسه+پربیراهم نمیگه اگه اون سره دشمنی داشته باشه بلاخره زهرشومیرسونه حالاچه ماباشیم چه ن ولی اگه بهشون بگیمودرجریان باشن میتونیم یه راهی براش پیداکنیم مثله قضیه نجات رویارونیا:باهات موافقم ولی رستاروچیکارش کنیم رویا:اگه هممون منطقی باهاش حرف بزنیم حتماراضی میشه اونم دلش طاقت نمیاره که کوک انقدعذاب بکشه مانیا:پس بریم توکارش همگی به طرف اتاقش رفتیم تاباهاش حرف بزنیم بابدبختیوبه زوروارداتاقش شدیم انقدفک زدیم تابلاخره راضی شدباهاشونحرفبزنیم همش نگران بودکه اتفاقی براشون بیوفته رستا:ن به نظرماین کارونکنیم اون ادمه عوضیه هرکاری ازش برمیادمانیا:بازم که برگشتی سرخونه اولت اگه ماچیزی بهشونگیمواوناتویه خطربدتربیوفتن چی هااونوقت دلت راضی میشه کوک خیلی حالش بده بهتره هرچه زودتربهش بگی رستا:ن اصلاباشه میرم +کجامیخوایبری رستا:میخوام برمپیش کوک بایدهمچیوبراش تعریف کنم بایدبگم که چیشده مانیا:من چندبارتولایواش دیدم که توخونه خدشه مام میریم خوابگاه تاببینیم میتونیم ببینیمشون یان هممون سریع اماده شدیموراه افتادیم فقط رستابودکه مقصدش بامایکی نبود.......کوک
خب اینم ازاین مشروبش حتماخیلی خوبه بزاریکمشوامتحان کنم یکم ریختم تولیوانم تاخواستم بخورمش یکی زنگ زداولش نمیخواستم بازکنم ولی بعدرفتم جلوایفون تاببینم کیه باکمال تعجب دیدم که رستاس چشاموبه هم مالیدم حتمادارم خواب میبینم صداموصاف کردموگفتم:چراامدی اینجا_کوک تروخدابازکن کارت دارم+من باتوکاری ندارم مگه یادت نیس همه چی تموم شده یادت رفته یادت بندازم
۷.۱k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.