Part2 فیک کوک

#پارت۲
(بزار زنگ بزنم و شیفتم رو لغو کنم نمیتونم اجازه بدم بمیره)
ا.ت:الو....سرپرستار
_بله بفرمایید.شما؟؟؟
ا.ت:کیم ا.ت هستم.میخواستم بگم امشب خیلی سرم درد میکنه و نمیتونم شیفت وایسم،میشه هماهنگ کنید؟؟به جاش فردا اضافه کاری میکنم.
_خیلی خب.یادتون نره
ا.ت:ممنون.
حالا چیکار کنم وسایل از کجام بیارم؟؟؟؟
(تو این فکرا بودم که یادم افتاد پارسال تولدم سرپرستار یه پک وسایل جراحی ساده به عنوان کادو بهم داده بود،ولی من تا حالا تنهایی این کارو نکردم.اصلا تا حالا تیری رو از بدن کسی در نیاوردم)
(بالاخره باید از یه جایی شروع کنم.کتف هاش رو گرفتم و کشون کشون بردمش رو تخت اتاقم ،بعد اون وسایل رو آوردم)
(یه عرق سرد میکرد و بیهوش بود ولی برا اینکه مطمئن بشم یه بیهوشی بهش زدم تا مطمئن بشم.اول پالتو شو در آوردم و انداختم تو ماشین بعد وسایلمو مرتب کردم )
(دستکش دستم کردم و شروع کردم ،دکمه های لباسشو باز کردم تا بتونم زخمش رو بررسی کنم.خب زخمش عمیق بود ولی خوشبختانه از داخل خونریزی نداشت.تمیزش کردم و تیر رو کشیدم بیرون بعد با احتیاط بخیه زدم و روش رو پانسمان کردم و زخمش رو بستم و یه سرم بهش وصل کردم)