"فرصتی دوباره"
"فرصتی دوباره"
p3.
! مامانی من بچنی موقام «لوس»
+قربونت برم من واسه همین گریه کردی
!اوهوم
+بلیم واسه دخملم بستنی بگیریم
! بلیم
دست هانا رو گرفتم و رفتیم سمت بستنی فروشی
! سلام عمو ی بچنی بده
فروشنده: سلام کوچولو چه طعمی بدم
! توتولاتی با توت فرنگی
فروشنده: چشم الان برات میارم
فروشنده: بفرما کوچولو
! ممون عمو
پول بستنی رو حساب کردم و رفتیم روی صندلی نشستیم
داشتم به بستنی خوردن هانا نگاه می کردم که گوشیم زنگ خورد..هاری بود جواب دادم
"مکالمه "
پرستار: سلام شماره خانم مین ها
+ بله خودمم شما کی هستین هاری کجاست
پرستار : من پرستار هستم خانم لی و آقای لی تصادف کردن لطفاً به بیمارستان__بیان
+چشم «بغض»
"پایان مکالمه"
!مامانی چی شده چرا بگز شد
+ بیا بریم
دست هانا رو گرفتم و رفتیم سمت خونه هانا رو گذاشتم پیش آجوما و خودم سوار ماشین شدم وبا آخرین سرعت سمت بیمارستان حرکت کردم .. اگه اتفاقی واسشون بیفته چی درسته هانا منو مامان صدا میکنه ولی مادر واقعیش هاریه....همینجوری اشک میریختم
*ویو رسیدن به بیمارستان*
+ ببخشید اتاق خانم و آقای لی کجاست
پرستار:اتاق____ ( مثلا ی اتاقی گفت)
+ ممنون
با دو رفتم سوار آسانسور شدم و طبقه 2 رو زدم...در باز شد و سریع از آسانسور بیرون اومدم و به طرف اتاق رفتم بعد از چند مین اتاق عمل رو پیدا کردم و روی صندلی نشستم حالا میفهمم حال سوهو و هاری وقتی من توی اتاق عمل بودم چجوریه
«دوساعت بعد»
دو ساعت گذشت خیلی نگرانم اگه واسشون اتفاقی بیفته چی اونا تنها عضو خانوادم هستن...ثانیه ها ساعت ها همینجوری میرفتن که بلاخره دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
در حالی که داشت دستکش های خونیش رو در می آورد با حالت غمگین و ناراحت لب زد•......
برای ادامه فیک لطفاً لایک کامنت بزارین
راستی ی سوال مین ها و تهیونگ رو چجوری با هم روبهرو کنم 🤔
#فیک
#چند_پارتی
p3.
! مامانی من بچنی موقام «لوس»
+قربونت برم من واسه همین گریه کردی
!اوهوم
+بلیم واسه دخملم بستنی بگیریم
! بلیم
دست هانا رو گرفتم و رفتیم سمت بستنی فروشی
! سلام عمو ی بچنی بده
فروشنده: سلام کوچولو چه طعمی بدم
! توتولاتی با توت فرنگی
فروشنده: چشم الان برات میارم
فروشنده: بفرما کوچولو
! ممون عمو
پول بستنی رو حساب کردم و رفتیم روی صندلی نشستیم
داشتم به بستنی خوردن هانا نگاه می کردم که گوشیم زنگ خورد..هاری بود جواب دادم
"مکالمه "
پرستار: سلام شماره خانم مین ها
+ بله خودمم شما کی هستین هاری کجاست
پرستار : من پرستار هستم خانم لی و آقای لی تصادف کردن لطفاً به بیمارستان__بیان
+چشم «بغض»
"پایان مکالمه"
!مامانی چی شده چرا بگز شد
+ بیا بریم
دست هانا رو گرفتم و رفتیم سمت خونه هانا رو گذاشتم پیش آجوما و خودم سوار ماشین شدم وبا آخرین سرعت سمت بیمارستان حرکت کردم .. اگه اتفاقی واسشون بیفته چی درسته هانا منو مامان صدا میکنه ولی مادر واقعیش هاریه....همینجوری اشک میریختم
*ویو رسیدن به بیمارستان*
+ ببخشید اتاق خانم و آقای لی کجاست
پرستار:اتاق____ ( مثلا ی اتاقی گفت)
+ ممنون
با دو رفتم سوار آسانسور شدم و طبقه 2 رو زدم...در باز شد و سریع از آسانسور بیرون اومدم و به طرف اتاق رفتم بعد از چند مین اتاق عمل رو پیدا کردم و روی صندلی نشستم حالا میفهمم حال سوهو و هاری وقتی من توی اتاق عمل بودم چجوریه
«دوساعت بعد»
دو ساعت گذشت خیلی نگرانم اگه واسشون اتفاقی بیفته چی اونا تنها عضو خانوادم هستن...ثانیه ها ساعت ها همینجوری میرفتن که بلاخره دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
در حالی که داشت دستکش های خونیش رو در می آورد با حالت غمگین و ناراحت لب زد•......
برای ادامه فیک لطفاً لایک کامنت بزارین
راستی ی سوال مین ها و تهیونگ رو چجوری با هم روبهرو کنم 🤔
#فیک
#چند_پارتی
۱۰.۶k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.