part81
#part81
جین:هعییی پاشین کمکم اماده شیم بریم برای کنسرت اماده شیم به این بهونم شایدبتونیم یکم ببینیمشون یهوسه تاشون همزمان ازجاشونپریدن-+راست میگه جیهوپ که مبل کناریشونبودازریکشن یهویشون یه مترپریدهوا ازدست این بچههابعدچنددیقه رسیدیم رفتیم اتاق گریم که دیدیم همه درگیرن دخترام داشتن وسایلای گریمواماده میکردن وقتی دیدنمون لبخندزدنو مشغول گریم کردن شدن بعدیه ساعت وقت اجرابودودیگه کم کم بایدمیرفتیم.....کوک
کنسرت تموم شده بودوهمه داشتن میرفتن دیگه فقط ذختراموندهدبودنوداشتن وسایلاشونو جمع میکردن هممون ازموقعیت استفاده کردیمورفتیم پیششون نگاه کردم دیدم همه سرگرم کارخدشونن رستام هنوزمشغول بودرفتموازپشت بغلش کردم+اخخ که چقددلم برات تنگ شده بودداشتم دق میکردم دیگه دستاموگرفتوکف:کوک ولم کن زشته همه اینجان صداش یکم گرفته بودکه نگرانم کرد+چیشده عزیزم چراصدات گرفته رستا:ن عزیزم خوبم چیزی نیس محکم تربغلش کردم که صدای اخ ارومشو شنیدم+چیشدجاییت دردمیکنه رستا:عان یکم دلمدردمیکنه+چراعزیزم چیخوردی مگه ببرمت دکتررستا:ن فقط اگه فشارمندی خوب میشم خندیدموگوششوبوسیدم+ببخشیدواروم گفتم عامیگم خانوم جئون احیاناعادت ماهیانه نیستن سرشوانداخت پایینوچیزی نگفت:ازمن خجالت نکش صبرکن ازاینطرف خدم میرسونمت رستا:ن مرسی میتونیم بریم+همین که گفتم بگوچشم رستا:چشم که صدای نامجون امد:جونگکوک پسرم اگه دلت میخوادیه دیقه دخترموقرض بده منم رفع دلتنگی کنم خندیدموولش کردم رستا:ابااایی دلم برات تنگ شده بودورفت توبغلش کم کم دارم به نامجونم حسادت میکنم نامجون:من بیشتردلم تنگ بود رستا:ن من بیشترنامجون:کونشونبده ببینم چقدرستادستاشوعین بچهها تااخرین حدبازکردوگف انقدکه بش خندیدیم +خب اگه میشه دوست دخترموبدین میخوام خدم ببرمش امشب نامجون:کجا+میخوام خدم برسونمش خونه جیمین:اره مام خدمون میبریمشون نامجون:باشه ولی حواستون باشه کسی نبینه+اوک رستابیابریمودستموبه طرفش درازکردم که گرفتشوباهام راه افتادرسیدیم به ماشینوسوارشدیم معلوم بودخیلی دردداره که توخدش مچاله بودولی چیزی نمیگفت دمه یه داروخانه نگه داشتمورفتم یه دوبسته قرص با اب معدنیوکیسه اب گرم براش گرفتموامدم قرصودادم بهش+رستااینوبخورخوب میشی رسی:مرسی قرصوخوردولی هنوزم معلوم بوددردداره پیچیدمتویه کوچه خلوت که کسی نتونه ببینتمون کمربندموبازکردم که گفت:چیشدچرا وایسادی+بیاعقب رسی:چرا+بیاعقب تادلتوماساژبدم رسی:عان نمیخوادالان خوب میشم دیگه+توباز مخالفت کردی پاشوبدوخدم رفتم صنلی عقب نشستم که رستام امدیکم بافاصله نشست
جین:هعییی پاشین کمکم اماده شیم بریم برای کنسرت اماده شیم به این بهونم شایدبتونیم یکم ببینیمشون یهوسه تاشون همزمان ازجاشونپریدن-+راست میگه جیهوپ که مبل کناریشونبودازریکشن یهویشون یه مترپریدهوا ازدست این بچههابعدچنددیقه رسیدیم رفتیم اتاق گریم که دیدیم همه درگیرن دخترام داشتن وسایلای گریمواماده میکردن وقتی دیدنمون لبخندزدنو مشغول گریم کردن شدن بعدیه ساعت وقت اجرابودودیگه کم کم بایدمیرفتیم.....کوک
کنسرت تموم شده بودوهمه داشتن میرفتن دیگه فقط ذختراموندهدبودنوداشتن وسایلاشونو جمع میکردن هممون ازموقعیت استفاده کردیمورفتیم پیششون نگاه کردم دیدم همه سرگرم کارخدشونن رستام هنوزمشغول بودرفتموازپشت بغلش کردم+اخخ که چقددلم برات تنگ شده بودداشتم دق میکردم دیگه دستاموگرفتوکف:کوک ولم کن زشته همه اینجان صداش یکم گرفته بودکه نگرانم کرد+چیشده عزیزم چراصدات گرفته رستا:ن عزیزم خوبم چیزی نیس محکم تربغلش کردم که صدای اخ ارومشو شنیدم+چیشدجاییت دردمیکنه رستا:عان یکم دلمدردمیکنه+چراعزیزم چیخوردی مگه ببرمت دکتررستا:ن فقط اگه فشارمندی خوب میشم خندیدموگوششوبوسیدم+ببخشیدواروم گفتم عامیگم خانوم جئون احیاناعادت ماهیانه نیستن سرشوانداخت پایینوچیزی نگفت:ازمن خجالت نکش صبرکن ازاینطرف خدم میرسونمت رستا:ن مرسی میتونیم بریم+همین که گفتم بگوچشم رستا:چشم که صدای نامجون امد:جونگکوک پسرم اگه دلت میخوادیه دیقه دخترموقرض بده منم رفع دلتنگی کنم خندیدموولش کردم رستا:ابااایی دلم برات تنگ شده بودورفت توبغلش کم کم دارم به نامجونم حسادت میکنم نامجون:من بیشتردلم تنگ بود رستا:ن من بیشترنامجون:کونشونبده ببینم چقدرستادستاشوعین بچهها تااخرین حدبازکردوگف انقدکه بش خندیدیم +خب اگه میشه دوست دخترموبدین میخوام خدم ببرمش امشب نامجون:کجا+میخوام خدم برسونمش خونه جیمین:اره مام خدمون میبریمشون نامجون:باشه ولی حواستون باشه کسی نبینه+اوک رستابیابریمودستموبه طرفش درازکردم که گرفتشوباهام راه افتادرسیدیم به ماشینوسوارشدیم معلوم بودخیلی دردداره که توخدش مچاله بودولی چیزی نمیگفت دمه یه داروخانه نگه داشتمورفتم یه دوبسته قرص با اب معدنیوکیسه اب گرم براش گرفتموامدم قرصودادم بهش+رستااینوبخورخوب میشی رسی:مرسی قرصوخوردولی هنوزم معلوم بوددردداره پیچیدمتویه کوچه خلوت که کسی نتونه ببینتمون کمربندموبازکردم که گفت:چیشدچرا وایسادی+بیاعقب رسی:چرا+بیاعقب تادلتوماساژبدم رسی:عان نمیخوادالان خوب میشم دیگه+توباز مخالفت کردی پاشوبدوخدم رفتم صنلی عقب نشستم که رستام امدیکم بافاصله نشست
۳.۸k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.