دختر مافیا پارت ۱۵
(پایان فلش بک)
_داداشی اون فقط یه اتفاق بود،گریه نکنیا!وگرنه ولت میکنم درو می بندم
+وا کی خواسته گریه کنه!
عصبانی شدنش هم بامزه بود
دلم براش تنگ شده بود
_خب بیا تو
+باشه،مرسی
وقتی دنیل اومد تو اول همه جا رو نگاه کرد و بعد رفت روی یکی از مبل های سیاه و طوسی نشست
هنوز هم مثل قبلا ها فضول بود!
رفتم که براش قهوه درست کنم
+لطفا زحمت نکش،بیا باید بهت یه چیزی بگم
_اوه،باشه
رفتم و روی یکی از مبل های کنار دنیل نشستم
_خب،میشنوم بگو
+نمیدونم باید چجوری بگم خب،خب ام
_دنیل بگو چیشده؟؟
هم نگران بودم هم عصبی
دوست نداشتم که کسی وقتی داره باهام صحبت می کنه من من کنه
+می خوام بیام پیش تو زندگی کنم
_چی؟
+می خوام باتو باشم و جایی که تو کار میکنی کار کنم
_منظورت چیه؟
+ببخشید حتما خیلی گستاخی بود این درخواست اما من به کمکت احتیاج دارم،لطفا
چرا الان؟
اون هیچ وقت التماس کسی رو نمی کرد!
اتفاقی افتاده؟
_داداشی اتفاقی برات افتاده؟
+خواهش میکنم آبجی لطفا،هرکاری بگی برات میکنم
بغض کرده بود
یعنی چیشده؟
نميدونستم چی باید بگم
_خب آخه داداشی بگو چیشده
که اشکاش سرازیر شد
+اونا دنبالم هستن،اگه اگه منو بگیرن ولم نمیکنن
_کیا؟؟؟
+آدرس خونم رو هم دارن ولی من کاری نکردم فقط فقط داشت از کوچه رد میشدم هیچی هم نه دیدم نه شنیدم ولی تا منو دیدن دنبالم کردن و اسلحه گرفتن روم منم به زور فرار کردم،آبجی خواهش میکنم لطفا
داشت گریه میکرد
رفتم پیشش و بغلش نشستم،دستمو گذاشتم روی شونه هاش
_لطفا آروم باش و بگو کیا؟
که بغلم کرد
با اینکه هیکلش از من یکم بزرگتر بود احساس کردم دارم یه بچه ۵ ساله رو بغلم می کنم
+اسمشون فکر کنم،فکر کنم مافیا سرخ
_____________________________________________
ببخشید دیر پارت دادم،یکم حالم خوب نبود ولی قراره از چند روز دیگه هروز پارت جدید رو آپ کنم البته چند روز دیگه!
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
_داداشی اون فقط یه اتفاق بود،گریه نکنیا!وگرنه ولت میکنم درو می بندم
+وا کی خواسته گریه کنه!
عصبانی شدنش هم بامزه بود
دلم براش تنگ شده بود
_خب بیا تو
+باشه،مرسی
وقتی دنیل اومد تو اول همه جا رو نگاه کرد و بعد رفت روی یکی از مبل های سیاه و طوسی نشست
هنوز هم مثل قبلا ها فضول بود!
رفتم که براش قهوه درست کنم
+لطفا زحمت نکش،بیا باید بهت یه چیزی بگم
_اوه،باشه
رفتم و روی یکی از مبل های کنار دنیل نشستم
_خب،میشنوم بگو
+نمیدونم باید چجوری بگم خب،خب ام
_دنیل بگو چیشده؟؟
هم نگران بودم هم عصبی
دوست نداشتم که کسی وقتی داره باهام صحبت می کنه من من کنه
+می خوام بیام پیش تو زندگی کنم
_چی؟
+می خوام باتو باشم و جایی که تو کار میکنی کار کنم
_منظورت چیه؟
+ببخشید حتما خیلی گستاخی بود این درخواست اما من به کمکت احتیاج دارم،لطفا
چرا الان؟
اون هیچ وقت التماس کسی رو نمی کرد!
اتفاقی افتاده؟
_داداشی اتفاقی برات افتاده؟
+خواهش میکنم آبجی لطفا،هرکاری بگی برات میکنم
بغض کرده بود
یعنی چیشده؟
نميدونستم چی باید بگم
_خب آخه داداشی بگو چیشده
که اشکاش سرازیر شد
+اونا دنبالم هستن،اگه اگه منو بگیرن ولم نمیکنن
_کیا؟؟؟
+آدرس خونم رو هم دارن ولی من کاری نکردم فقط فقط داشت از کوچه رد میشدم هیچی هم نه دیدم نه شنیدم ولی تا منو دیدن دنبالم کردن و اسلحه گرفتن روم منم به زور فرار کردم،آبجی خواهش میکنم لطفا
داشت گریه میکرد
رفتم پیشش و بغلش نشستم،دستمو گذاشتم روی شونه هاش
_لطفا آروم باش و بگو کیا؟
که بغلم کرد
با اینکه هیکلش از من یکم بزرگتر بود احساس کردم دارم یه بچه ۵ ساله رو بغلم می کنم
+اسمشون فکر کنم،فکر کنم مافیا سرخ
_____________________________________________
ببخشید دیر پارت دادم،یکم حالم خوب نبود ولی قراره از چند روز دیگه هروز پارت جدید رو آپ کنم البته چند روز دیگه!
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۳.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.