دختر مافیا پارت ۱۷
و رفتم داخل برج
سریع از پله ها به دفتر رئیس رفتم و بدون در زدن وارد شدم
رجینالد:بهت در زون یاد ندادن؟خوبه اخراجت کنم؟
_میدونم که نمیکنی،اگه زندگی منو خونده باشی میفهمی که از مافیا ماه خونین خیلی اطلاعات دارم و فقط بخاطر اجبار پدرم وارد مافیا سرخ شدم و روی واقعی خودم رو نشون ندادم و تبدیل شدن به یه دختر شاد و شنگول که فقط برای پول در آوردن وارد یه مافیا شده
رحینالد:اوه معلومه،خوب میدونم ولی انگار تو فراموش کرده بودی که کی هستی اما من بهت فهموندم پس باید ازم تشکر کنی
اینو راست میگه!
_چرا امروز هما از من تشکر می خوان؟البته اگه می خوای مثل اون دوتا نگهبان بی عرضه ات تشکر بشنوی می تونم با کمال میل با روش خودم ازت تشکر کنم!
رجینالد:چیکارشون کردی؟
_هیچی فقط یه گلوله حروم یکی شون کردم اون یکی هم رفته تو هپروت،همین
رجینالد:آه نمیشه کاریش کرد واقعا بدردنخور بودن،حالا نمی خوای بگی چرا اومدی؟حتما بخاطر یه چیزی مهم اومدی اینجا
_شنیدم که برده داری میکنی!اونم از بچه ها،چطوری می تونی ها؟
رجینالد:چرا برات مهمه؟
_من میدونم که تو اهل خرید و فروش برده نیستی،حتما می خوای یه چیزی رو برات ببرن یا بیارن یا شایدم هم خبرچینیت هستن ممکن هم هست که از مرز رد شون کنی
رجینالد:می خوای به چی برسی؟
_اون روز یه پسر ۲۰ ساله داشت از همون کوچه رد میشد شما هم دنبالش کردید و آدرس خونش رو پیدا کردید
رجینالد:خب که چی؟ممکنه دردسر درست کنه
_اونو ول کنید،وگرنه کاری میکنم که پشیمون بشید
رجینالد:چی اون برای تو مهمه؟
_به تو ربطی نداره
رجینالد:هی درست صحبت کن
_اگه نکنم چیکار می خوای بکنی؟ها؟من هنوز هم می تونم برگردم توی مافیا ماه خونین
رجینالد:درسته نمی تونم بفرستمت که بری یا بکمشت اما می تونم شکنجه ات کنم!نگهبان ها
_____________________________________________
خب خب خب مثل اینکه امروز کوکو چان تصمیم گرفته زیاد پارت بده
پس با کامنت های زیاد و لایک منو تشویق کنید و انگیزه بدید
تا پارت بعدی
جانه🩷
سریع از پله ها به دفتر رئیس رفتم و بدون در زدن وارد شدم
رجینالد:بهت در زون یاد ندادن؟خوبه اخراجت کنم؟
_میدونم که نمیکنی،اگه زندگی منو خونده باشی میفهمی که از مافیا ماه خونین خیلی اطلاعات دارم و فقط بخاطر اجبار پدرم وارد مافیا سرخ شدم و روی واقعی خودم رو نشون ندادم و تبدیل شدن به یه دختر شاد و شنگول که فقط برای پول در آوردن وارد یه مافیا شده
رحینالد:اوه معلومه،خوب میدونم ولی انگار تو فراموش کرده بودی که کی هستی اما من بهت فهموندم پس باید ازم تشکر کنی
اینو راست میگه!
_چرا امروز هما از من تشکر می خوان؟البته اگه می خوای مثل اون دوتا نگهبان بی عرضه ات تشکر بشنوی می تونم با کمال میل با روش خودم ازت تشکر کنم!
رجینالد:چیکارشون کردی؟
_هیچی فقط یه گلوله حروم یکی شون کردم اون یکی هم رفته تو هپروت،همین
رجینالد:آه نمیشه کاریش کرد واقعا بدردنخور بودن،حالا نمی خوای بگی چرا اومدی؟حتما بخاطر یه چیزی مهم اومدی اینجا
_شنیدم که برده داری میکنی!اونم از بچه ها،چطوری می تونی ها؟
رجینالد:چرا برات مهمه؟
_من میدونم که تو اهل خرید و فروش برده نیستی،حتما می خوای یه چیزی رو برات ببرن یا بیارن یا شایدم هم خبرچینیت هستن ممکن هم هست که از مرز رد شون کنی
رجینالد:می خوای به چی برسی؟
_اون روز یه پسر ۲۰ ساله داشت از همون کوچه رد میشد شما هم دنبالش کردید و آدرس خونش رو پیدا کردید
رجینالد:خب که چی؟ممکنه دردسر درست کنه
_اونو ول کنید،وگرنه کاری میکنم که پشیمون بشید
رجینالد:چی اون برای تو مهمه؟
_به تو ربطی نداره
رجینالد:هی درست صحبت کن
_اگه نکنم چیکار می خوای بکنی؟ها؟من هنوز هم می تونم برگردم توی مافیا ماه خونین
رجینالد:درسته نمی تونم بفرستمت که بری یا بکمشت اما می تونم شکنجه ات کنم!نگهبان ها
_____________________________________________
خب خب خب مثل اینکه امروز کوکو چان تصمیم گرفته زیاد پارت بده
پس با کامنت های زیاد و لایک منو تشویق کنید و انگیزه بدید
تا پارت بعدی
جانه🩷
۳.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.