دختر مافیا پارت ۱۶
+اسمشون فکر کنم،فکر کنم مافیا سرخ
_چی؟چی گفتی؟گفتی مافیا سرخ؟؟
+آره،آره خودشه
_این قضیه برای چند وقته؟؟
+برای همین چند روز پیش
_ندیدی داشتن چیکار می کردن؟
+نه زیاد ولی دیدم چند تا بچه رو داشتن وارد یه ماشین بزرگ میکردن اما زیاد ندیدم،من نمی خوام بمیرم
و دوباره توی بغلم من خودش رو جمع کرد
_از کجا میدونی اسمشون مافیا سرخ بوده؟؟
+روی اون ماشین بزرگه نوشته بود به اینگلیسی (for red Mafia)
آره خودشه،مافیا سرخ همیشه از کلمات اینگلیسی استفاده میکنه و همیشه روی وسایل نقلیه اسم خودش رو می نویسه
_آخه داشتی چیکار میکردی اونجا؟ها؟
+داشتم رد میشدم
_مجبور بودی از اونجا رد شی آخه؟مگه می خوای بمیری؟
+تو اون مافیا رو می شناسی؟
نباید بگم که اونجا کار می کنم
_آره میشناسم،اونا خطرناک هستن و بدترین شکنجه هارو دارن
درسته مافیای خیلی قوی نیستیم ولی واقعا شکنجه هامون دردناکه و اگه کسی اطلاعات رو به بیرون از برج ببره کاری می کنیم که آرزو مرگ کنه!
با صدای نفس نفس زدن رشته افکارم پاره شد و به دنیل نگاه کردم
از ترس چشماش گشاد شده بود و بدنش سرد
آخ نباید می ترسوندمش،آخه چه خواهری هستم؟
_اما نترس دنیل،من مواظبتم نمیزارم یه تلرمو از سرت کم بشه!
*اونم فقط برای اینکه می تونم ازت استفاده کنم.*
+واقعا؟
_آره معلومه،اما الان باید بری بخوابی،زیر چشمات سیاه شده!
آره باید بخوابه تا برم یه سری به برج بزنم
+باشه
گفته بره توی اتاق من بخوابه وقتی مطمئن شدم که خوابیده سیستم امنیتی رو روشن کردم و رفتم که آماده بشم
موهامو باز گذاشتم چون صاف بود حالت خوبی داشت
و یه کت چرم پوشیدم و اسلحه و کیفم رو برداشتم
رفتم بیرون اما قبلش در خونه رو قفل کردم و سوار موتورم شدم
وقتی رسیدم به برج،اصلا نمی خواستم با کسی صحبت کنم
قبل از اینکه برم داخل رژلبم رو تمدید کردم و بعد رفتم داخل برج
قبلش نگهبان ها جلوم رو گرفتم
نگهبان شماره ۱:بانو سم؟خودتونین؟
_پَنَپَه کیه پس؟
نگهبان شماره ۲:اوه اوه اوه یعد این همه مدت اینجوری صحبت میکنی؟
و هردوتاشون اومدن جلوی من
نگهبان شماره ۱:فکر کردی میزاریم همینجوری بری؟تو نبودی ما همه ی کارای تورو انجام میدادیم!
_که چی؟حالا باید تشکر کنم؟
نگهبان شماره ۲:نکنه نمی خوای تشکر کنی؟
_معلومه که نه
نگهبان شماره ۱:پس ما حسابت رو می رسیم و به عنوان تشکر در نظر میگیریم!
و شوکر هاشون رو از جیبشون در آوردن
_باور نمیشه که اینقدر بچه هستید
تا خواستن به من بزنن شوکر هاشون رو من سریع با پام به پای یکیشون زدم و اسلحه ی توی کیفم رو در آوردم و سمت اونی که وایساده بود گرفتم
_سریع دست این یکی رو ببند،بدو!
و سریع دست اونی که افتاده بود رو بست و چون اون سرش به زمین خورده بود نمیفهید چیشده
_حالا اون شوکر هارو بده به من
نگهبان شماره ۱:بفرماید
_خوبه
و یه گلوله به پای سمت چپش زدم
_اینم تشکر،بای بای
و رفتم داخل برج
_____________________________________________
اینم برای عذرخواهی که دیر دادم پارت هارو
و یه نکته:
(سم بعد از مرگ مادرش از همه متنفر شد برای همین توی چند پارت قبل رجینالد گفت که سم از همه فقط استفاده می کنه)
گفتم شاید براتون سوال شده باشه بگم
(و سم خیلی بیشتر از یه اطلاعات جم کنه درواقعه قبلا ها توی یه مافیای دیگه شکنجه گر بوده)
یادم رفته بود اینارو بگم،ببخشید
تا پارت بعدی
جانه🩷
_چی؟چی گفتی؟گفتی مافیا سرخ؟؟
+آره،آره خودشه
_این قضیه برای چند وقته؟؟
+برای همین چند روز پیش
_ندیدی داشتن چیکار می کردن؟
+نه زیاد ولی دیدم چند تا بچه رو داشتن وارد یه ماشین بزرگ میکردن اما زیاد ندیدم،من نمی خوام بمیرم
و دوباره توی بغلم من خودش رو جمع کرد
_از کجا میدونی اسمشون مافیا سرخ بوده؟؟
+روی اون ماشین بزرگه نوشته بود به اینگلیسی (for red Mafia)
آره خودشه،مافیا سرخ همیشه از کلمات اینگلیسی استفاده میکنه و همیشه روی وسایل نقلیه اسم خودش رو می نویسه
_آخه داشتی چیکار میکردی اونجا؟ها؟
+داشتم رد میشدم
_مجبور بودی از اونجا رد شی آخه؟مگه می خوای بمیری؟
+تو اون مافیا رو می شناسی؟
نباید بگم که اونجا کار می کنم
_آره میشناسم،اونا خطرناک هستن و بدترین شکنجه هارو دارن
درسته مافیای خیلی قوی نیستیم ولی واقعا شکنجه هامون دردناکه و اگه کسی اطلاعات رو به بیرون از برج ببره کاری می کنیم که آرزو مرگ کنه!
با صدای نفس نفس زدن رشته افکارم پاره شد و به دنیل نگاه کردم
از ترس چشماش گشاد شده بود و بدنش سرد
آخ نباید می ترسوندمش،آخه چه خواهری هستم؟
_اما نترس دنیل،من مواظبتم نمیزارم یه تلرمو از سرت کم بشه!
*اونم فقط برای اینکه می تونم ازت استفاده کنم.*
+واقعا؟
_آره معلومه،اما الان باید بری بخوابی،زیر چشمات سیاه شده!
آره باید بخوابه تا برم یه سری به برج بزنم
+باشه
گفته بره توی اتاق من بخوابه وقتی مطمئن شدم که خوابیده سیستم امنیتی رو روشن کردم و رفتم که آماده بشم
موهامو باز گذاشتم چون صاف بود حالت خوبی داشت
و یه کت چرم پوشیدم و اسلحه و کیفم رو برداشتم
رفتم بیرون اما قبلش در خونه رو قفل کردم و سوار موتورم شدم
وقتی رسیدم به برج،اصلا نمی خواستم با کسی صحبت کنم
قبل از اینکه برم داخل رژلبم رو تمدید کردم و بعد رفتم داخل برج
قبلش نگهبان ها جلوم رو گرفتم
نگهبان شماره ۱:بانو سم؟خودتونین؟
_پَنَپَه کیه پس؟
نگهبان شماره ۲:اوه اوه اوه یعد این همه مدت اینجوری صحبت میکنی؟
و هردوتاشون اومدن جلوی من
نگهبان شماره ۱:فکر کردی میزاریم همینجوری بری؟تو نبودی ما همه ی کارای تورو انجام میدادیم!
_که چی؟حالا باید تشکر کنم؟
نگهبان شماره ۲:نکنه نمی خوای تشکر کنی؟
_معلومه که نه
نگهبان شماره ۱:پس ما حسابت رو می رسیم و به عنوان تشکر در نظر میگیریم!
و شوکر هاشون رو از جیبشون در آوردن
_باور نمیشه که اینقدر بچه هستید
تا خواستن به من بزنن شوکر هاشون رو من سریع با پام به پای یکیشون زدم و اسلحه ی توی کیفم رو در آوردم و سمت اونی که وایساده بود گرفتم
_سریع دست این یکی رو ببند،بدو!
و سریع دست اونی که افتاده بود رو بست و چون اون سرش به زمین خورده بود نمیفهید چیشده
_حالا اون شوکر هارو بده به من
نگهبان شماره ۱:بفرماید
_خوبه
و یه گلوله به پای سمت چپش زدم
_اینم تشکر،بای بای
و رفتم داخل برج
_____________________________________________
اینم برای عذرخواهی که دیر دادم پارت هارو
و یه نکته:
(سم بعد از مرگ مادرش از همه متنفر شد برای همین توی چند پارت قبل رجینالد گفت که سم از همه فقط استفاده می کنه)
گفتم شاید براتون سوال شده باشه بگم
(و سم خیلی بیشتر از یه اطلاعات جم کنه درواقعه قبلا ها توی یه مافیای دیگه شکنجه گر بوده)
یادم رفته بود اینارو بگم،ببخشید
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.