love or friend
love or friend
part19
چند روز بعد
هرروز به یه بهونه ای تهیونگ میپیچوندم و میخواستم به میرا بگم ولی او عشق خودشو به تهیونگ برای من توصیف میکرد اینطور بودم که نمیدونستم چیکار کنم بین میرا و تهیونگ باید یکی رو انتخاب میکردم
شب
داشتم از کتابخونه برمیگشتم خونه تو فکر بودم که حواسم نبود افتادم و یکی دستش به سمتم اورد گووان بود
گووان: خوبی هم دانشگاهی
ا/ت: نه
گووان: اونقدرا محکم نیفتادی
ا/ت: منظورم این نبود
گووان: خونتون نزدیک اینجاست
ا/ت: نه حدود پنج خیابون بعده
گووان: دوره که چرا پیاده میای
ا/ت: راحتترم
خودمو گووان داشتیم باهم حرف میزدیم که یک دفعه بارون زد
ا/ت: وایی نمیدونستم امروز بارون میاد
رفتم زیر یه چیزی وایسادم
سریع گووان رفت یه چتری خرید اومد
گووان: همینو فقط داشت
ا/ت: من نزدیکم تو برو
گووان: نه من تورو میرسونم با چتر بعد خودم برمیگردم
ا/ت: باشه
چند دقیقه بعد
ا/ت: رسیدیم
گووان: خب من برم
ا/ت: نه نمیتونم بزارم بری امتحانا نزدیکن میخوای مریض بشی بیا داخل
گووان: نه خوبم
ا/ت: نه من نمیزارم فک کنم مامانم الان خونه نباشه
گووان: زشته که
ا/ت: اگه باشه هم بهش میگم اون تورو میشناسه من درباره همه دوستام بهش گفتم
گووان: درباره تهیونگم گفتی
ا/ت: چه گفته باشم چه نگفته باشم ما باهم کات کردیم
گووان: چی کات کردین؟
ا/ت: اره یه مدت کوتاه باهم قرار میزاشتین دیگه نزاشتیم فهمیدیم بدرد هم نمیخوریم حالا بیا بریم داخل
گووان: باشه
رفتیم داخل
م: ا/ت اومدی
ا/ت: مامانم خونست مشکلی نیست بیا
گووان: باشه
ا/ت: مامان
م: بله
ا/ت: منو دوستم اومدیم کجایی
م: اینجام با میرا اومدی؟
ا/ت: نه
برگشتم به گووان نگاه کردم
ا/ت: به چی زل زدی
نگاه کردم تا تهیونگ بود
(اینو بهتون بگم این فیک موضوع اصلیش شاید این باشه ولی به غیر از این کلی موضوع های دیگه ای هم داره)
#فیک
#سناریو
part19
چند روز بعد
هرروز به یه بهونه ای تهیونگ میپیچوندم و میخواستم به میرا بگم ولی او عشق خودشو به تهیونگ برای من توصیف میکرد اینطور بودم که نمیدونستم چیکار کنم بین میرا و تهیونگ باید یکی رو انتخاب میکردم
شب
داشتم از کتابخونه برمیگشتم خونه تو فکر بودم که حواسم نبود افتادم و یکی دستش به سمتم اورد گووان بود
گووان: خوبی هم دانشگاهی
ا/ت: نه
گووان: اونقدرا محکم نیفتادی
ا/ت: منظورم این نبود
گووان: خونتون نزدیک اینجاست
ا/ت: نه حدود پنج خیابون بعده
گووان: دوره که چرا پیاده میای
ا/ت: راحتترم
خودمو گووان داشتیم باهم حرف میزدیم که یک دفعه بارون زد
ا/ت: وایی نمیدونستم امروز بارون میاد
رفتم زیر یه چیزی وایسادم
سریع گووان رفت یه چتری خرید اومد
گووان: همینو فقط داشت
ا/ت: من نزدیکم تو برو
گووان: نه من تورو میرسونم با چتر بعد خودم برمیگردم
ا/ت: باشه
چند دقیقه بعد
ا/ت: رسیدیم
گووان: خب من برم
ا/ت: نه نمیتونم بزارم بری امتحانا نزدیکن میخوای مریض بشی بیا داخل
گووان: نه خوبم
ا/ت: نه من نمیزارم فک کنم مامانم الان خونه نباشه
گووان: زشته که
ا/ت: اگه باشه هم بهش میگم اون تورو میشناسه من درباره همه دوستام بهش گفتم
گووان: درباره تهیونگم گفتی
ا/ت: چه گفته باشم چه نگفته باشم ما باهم کات کردیم
گووان: چی کات کردین؟
ا/ت: اره یه مدت کوتاه باهم قرار میزاشتین دیگه نزاشتیم فهمیدیم بدرد هم نمیخوریم حالا بیا بریم داخل
گووان: باشه
رفتیم داخل
م: ا/ت اومدی
ا/ت: مامانم خونست مشکلی نیست بیا
گووان: باشه
ا/ت: مامان
م: بله
ا/ت: منو دوستم اومدیم کجایی
م: اینجام با میرا اومدی؟
ا/ت: نه
برگشتم به گووان نگاه کردم
ا/ت: به چی زل زدی
نگاه کردم تا تهیونگ بود
(اینو بهتون بگم این فیک موضوع اصلیش شاید این باشه ولی به غیر از این کلی موضوع های دیگه ای هم داره)
#فیک
#سناریو
۳۵.۹k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.