پارت 5
پارت 5
ات
الان یک هفته هس که توین عمارت هستم
الانم موقع ناهار هس تهیونگ رفته سرکار منو اجوما و یونا و چندتا نگهبان فقط اینجایم بقیه خدمتکارا رفتن پیشه خوانوادشون ولی من اجازه ندارم برم هفففف دیگه واقعا خسته شدم ازین یونا متنفر هستم خیلی لوس هس به همه بی احترامی میکنه خودشو خیلی بالا میگیره ایششششش اههه ول کن بلخره ملکه خانوم اومد منظورم همون یونا هس
داشت ناهار میخورد که قاشقش افتاد من رفتم خم شدم بردارم که پاشو گذاشت رویه دستم درد گرفت ولی چیزی بهش نگفتم برداشت یه قاشق تمیز دادم دختره چش سفید فکر میکنه ملکه هس
پرش زمانی ساعت 5
داشتم ظرفارو میشستم که صدایه یونا اومد داشت با تلفن حرف میزد من نمیخواستم گوش کنم ولی میگفت صبرکن بهت پول میدم اول باید پولایه تهیونگ بکشم بالا برایه خودم نگهدارم نمیخواستم فوضولی کنم ولی داره با احساساته تهیونگ بازی میکنه اگر اینو بهش بگم فکر میکنه دارم بهش دروغ میگم
پس منم بیخیال شدم ظرفارو شستم
و صدایه در اومد یونا رفت درو باز کرد تهیونگ بود بغلش کرد و گفت
یونا: ات موهامو کشید و دستمو چرخوند دردم اومد( لوس)
تهیونگ: ات بیا اینجا (عربده)
ات: چیشده ارباب
تهیونگ: تو موهایه زنمو کشیدی (عصبی)
ات: بخدا من نکردم من اصلا نزدیکشم نبودم ارباب
تهیونگ: اره جون عمت گمشو برو تویه اتاقم
ات
من اصلا بهشم دست نزدم دیگه واقعا دلم میخواد اون دختره چش سفیدو بزنم ولی اگر اینکارو انجام بدم تهیونگ منو میکشه دیگه واقعا خسته شدم رفتم تویه اتاقش و بعد خودش اومد درو قفل کرد
تهیونگ: بهت گفتم مواظبش باش ولی تو چیکار کردی( به ات سیلی زد)
ات: ارباب من هیچکاری نکردم قسم میخورم
تهیونگ: تو دلت شکنجه میخواد نه
ات:.....
تهیونگ: بردتش زیرزمین اتو شکنجه داد و خسته شد بهش گفت: این دفعه زیاد شکنجت ندادمت ولی اکر دفعه بعدی یکاره دیگی بکنی میکشمت (داد)
ات: چشم ارباب
تهیونگ: همینجا ممونی تا شب هیچ گذایی نمیدم
ویو تهیونگ
این دختر خیلی قوی هس هیچ گریی نکرد فقط گفت چشم ارباب راستش دلم نیومد اینکارو بکنم ولی خب اون زنمو موهاشو کشیده دستشو پیشیده ات دختره خوبیه مهربون الان 3 میشناسمش خواهرش گفت ات مهربون اصلا کاری به بقیه نداره باورم نمیشه که اینکارو کرده باشه
رفتم تویه اتاقم یونا اومد داخل
یونا: چیکار کردی با ات
تهیونگ: شکنجش دادم
یونا: اما باید بیشتر شکنجش میدادی (لوس)
تهیونگ: فردا بقیشو انجام میدم
یونا: تهیونگ من فردا میرم خونه مامانم شاید دیر اومدم
تهیونگ: باشه چیزی لازم داشتی کارتم هس
یونا: باشه مرسی
#فیک_تهیونگ
ات
الان یک هفته هس که توین عمارت هستم
الانم موقع ناهار هس تهیونگ رفته سرکار منو اجوما و یونا و چندتا نگهبان فقط اینجایم بقیه خدمتکارا رفتن پیشه خوانوادشون ولی من اجازه ندارم برم هفففف دیگه واقعا خسته شدم ازین یونا متنفر هستم خیلی لوس هس به همه بی احترامی میکنه خودشو خیلی بالا میگیره ایششششش اههه ول کن بلخره ملکه خانوم اومد منظورم همون یونا هس
داشت ناهار میخورد که قاشقش افتاد من رفتم خم شدم بردارم که پاشو گذاشت رویه دستم درد گرفت ولی چیزی بهش نگفتم برداشت یه قاشق تمیز دادم دختره چش سفید فکر میکنه ملکه هس
پرش زمانی ساعت 5
داشتم ظرفارو میشستم که صدایه یونا اومد داشت با تلفن حرف میزد من نمیخواستم گوش کنم ولی میگفت صبرکن بهت پول میدم اول باید پولایه تهیونگ بکشم بالا برایه خودم نگهدارم نمیخواستم فوضولی کنم ولی داره با احساساته تهیونگ بازی میکنه اگر اینو بهش بگم فکر میکنه دارم بهش دروغ میگم
پس منم بیخیال شدم ظرفارو شستم
و صدایه در اومد یونا رفت درو باز کرد تهیونگ بود بغلش کرد و گفت
یونا: ات موهامو کشید و دستمو چرخوند دردم اومد( لوس)
تهیونگ: ات بیا اینجا (عربده)
ات: چیشده ارباب
تهیونگ: تو موهایه زنمو کشیدی (عصبی)
ات: بخدا من نکردم من اصلا نزدیکشم نبودم ارباب
تهیونگ: اره جون عمت گمشو برو تویه اتاقم
ات
من اصلا بهشم دست نزدم دیگه واقعا دلم میخواد اون دختره چش سفیدو بزنم ولی اگر اینکارو انجام بدم تهیونگ منو میکشه دیگه واقعا خسته شدم رفتم تویه اتاقش و بعد خودش اومد درو قفل کرد
تهیونگ: بهت گفتم مواظبش باش ولی تو چیکار کردی( به ات سیلی زد)
ات: ارباب من هیچکاری نکردم قسم میخورم
تهیونگ: تو دلت شکنجه میخواد نه
ات:.....
تهیونگ: بردتش زیرزمین اتو شکنجه داد و خسته شد بهش گفت: این دفعه زیاد شکنجت ندادمت ولی اکر دفعه بعدی یکاره دیگی بکنی میکشمت (داد)
ات: چشم ارباب
تهیونگ: همینجا ممونی تا شب هیچ گذایی نمیدم
ویو تهیونگ
این دختر خیلی قوی هس هیچ گریی نکرد فقط گفت چشم ارباب راستش دلم نیومد اینکارو بکنم ولی خب اون زنمو موهاشو کشیده دستشو پیشیده ات دختره خوبیه مهربون الان 3 میشناسمش خواهرش گفت ات مهربون اصلا کاری به بقیه نداره باورم نمیشه که اینکارو کرده باشه
رفتم تویه اتاقم یونا اومد داخل
یونا: چیکار کردی با ات
تهیونگ: شکنجش دادم
یونا: اما باید بیشتر شکنجش میدادی (لوس)
تهیونگ: فردا بقیشو انجام میدم
یونا: تهیونگ من فردا میرم خونه مامانم شاید دیر اومدم
تهیونگ: باشه چیزی لازم داشتی کارتم هس
یونا: باشه مرسی
#فیک_تهیونگ
۱۰.۳k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.