پارت 7
پارت 7
یونا: هفففف از کجا فهمیدی
ات: فکر میکنی من حنگم فکر نمیکنی بویه مواد بیهوشی میده من میدونم میخوای چیکار کنی
یونا: واقعا میخوام چیکار کنم
ات: همون کاری که میخوای انجام بدی
یونا: دختره چش سفید (حرص)
ات:(خنده) فکر نمیکردم انقدر سری حرص بخوری گلم (نشخند)
یونا ازونجا با عصبانیت رفت
ات: زندگی خیلی قشنگه وای خدا عاشق این اتاق شدم ها اون چیه اونجاست یه انسان
ات متوجه یه یه دختر تویه اتاق شد که گردنش جایه نیش هس رفت کنارش نشست
ات: اهای دختر جون
دختر: کمکم کن (اروم)
ات: چیشده
دختر: من الان دوهفته هس که توین اتاق کوفتی هستم تا الان بیهوش بودم ولی با صدایه ارامش تو بهوش اومدم من اسمم لونا هس 14 سالمه
ات: چه اتفاقی برات افتاده چرا گردنت خونی هس رنگت پریده
لونا: یه اقای بنام کیم تهیونگ منو اورد اینجا منو شکنجه داد و نمیدونم چی شد که گردنمو مک میزد درد داشتم حس کردم کله خونم داره خالی میشه من فقط برایه کار اومده بودم چون مادرم مریضه پول ندارم (گریه)
ات: گریه نکن مادرت خوب میشه باشه منم یه خواهر دارم که یه سال از تو بزرگتره دختره خوبیه ولی لجباز سری ناراحت میشه سری گریه میکنه منم دلم براش تنگ شده ولم سعی میکنم از خودم دفاع کنم
لونا: تو خیلی قوی هستی من ازت خوشم میاد
ات: مرسی بیا بغلم
لونا میره بغلش کلی گریه میکنه
ات: گریه نکن باشه میخوای تویه بغلم بخوابی
لونا: اره تو مثل مادرم هستی
لونا الان چند دقیقی میشه که تویه بغله ات خوابیده
لایک🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_تهیونگ
یونا: هفففف از کجا فهمیدی
ات: فکر میکنی من حنگم فکر نمیکنی بویه مواد بیهوشی میده من میدونم میخوای چیکار کنی
یونا: واقعا میخوام چیکار کنم
ات: همون کاری که میخوای انجام بدی
یونا: دختره چش سفید (حرص)
ات:(خنده) فکر نمیکردم انقدر سری حرص بخوری گلم (نشخند)
یونا ازونجا با عصبانیت رفت
ات: زندگی خیلی قشنگه وای خدا عاشق این اتاق شدم ها اون چیه اونجاست یه انسان
ات متوجه یه یه دختر تویه اتاق شد که گردنش جایه نیش هس رفت کنارش نشست
ات: اهای دختر جون
دختر: کمکم کن (اروم)
ات: چیشده
دختر: من الان دوهفته هس که توین اتاق کوفتی هستم تا الان بیهوش بودم ولی با صدایه ارامش تو بهوش اومدم من اسمم لونا هس 14 سالمه
ات: چه اتفاقی برات افتاده چرا گردنت خونی هس رنگت پریده
لونا: یه اقای بنام کیم تهیونگ منو اورد اینجا منو شکنجه داد و نمیدونم چی شد که گردنمو مک میزد درد داشتم حس کردم کله خونم داره خالی میشه من فقط برایه کار اومده بودم چون مادرم مریضه پول ندارم (گریه)
ات: گریه نکن مادرت خوب میشه باشه منم یه خواهر دارم که یه سال از تو بزرگتره دختره خوبیه ولی لجباز سری ناراحت میشه سری گریه میکنه منم دلم براش تنگ شده ولم سعی میکنم از خودم دفاع کنم
لونا: تو خیلی قوی هستی من ازت خوشم میاد
ات: مرسی بیا بغلم
لونا میره بغلش کلی گریه میکنه
ات: گریه نکن باشه میخوای تویه بغلم بخوابی
لونا: اره تو مثل مادرم هستی
لونا الان چند دقیقی میشه که تویه بغله ات خوابیده
لایک🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_تهیونگ
۱۱.۷k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.