او می رود خدایا حرفها نگفته دارم

او می رود خدایا!!!، حرفها نگفته دارم
در سینه ام، نگارا !!،عشقت نهفته دارم

او می رَوَد از اینجا،من سَر کِشَم به هرجا
گیرم ز او نشانی،،،، خیلِ نگشته دارم

من آه و اشکِ دیده،،، او آهویی رمیده
او مرغکی غزلخوان،،من پر شکسته دارم

او می رود شتابان،، من پایی خسته دارم
او میکِشَد زِ من دست، من دست بسته دارم

یارب گواهِ من باش،،،،، او کرده تَرک ما را
من یار بی وفایی،،،،،پیمان شکسته دارم!!!
دیدگاه ها (۴)

می گذارم تا سرم را روی آن دوشی که نیستگریه خواهم کرد در گرما...

وقتی که می لرزد دلم در سینه ی فانوس هاشبهای خوبی هست... می ر...

چنان مستم ...چنان ریشم...چنان سر گشته از خویشم ...نمیدانم کج...

منم آن در به در کوچه ی عشقی که هنوزوسط خاطره ی کوچه ی دل محب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط