وقتی که می لرزد دلم در سینه ی فانوس ها
وقتی که می لرزد دلم در سینه ی فانوس ها
شبهای خوبی هست... می رقصیم با کابوس ها
از شب دگر راه گریزی نیست من با دست خود
خورشید را خوابانده ام در مهد اقیانوس ها
یک گوشه ای باید نشست و در پی اعجاز بود
وقتی که دردم را نمی فهمند جالینوس ها
از زندگی فرمول ها را پاک کن من هیچ وقت
چیزی نفهمیدم از این تانژانت ها،سینوس ها
نا امید از من نشو یک بار دیگر فوت کن
شاید به پا خیزد از خاکسترم ققنوس ها
مشروطه خواه و مقتدر مانند تبریزی ولی
من مثل رشتم در کف قزاق ها،روس ها
دیگر ندارم چاره ای جز اینکه بر ساحل زنم
مگذار خوابم را بیاشوبند اختاپوس ها
امشب اگر مردم فقط یک چیز می خواهم و آن
این است که در بسترم دفنم کنی با بوس ها
گفتی بخواب و شعله را خاموش کردی تا دلم
هرشب بلرزد تا سحر در سینه ی فانوس ها
شبهای خوبی هست... می رقصیم با کابوس ها
از شب دگر راه گریزی نیست من با دست خود
خورشید را خوابانده ام در مهد اقیانوس ها
یک گوشه ای باید نشست و در پی اعجاز بود
وقتی که دردم را نمی فهمند جالینوس ها
از زندگی فرمول ها را پاک کن من هیچ وقت
چیزی نفهمیدم از این تانژانت ها،سینوس ها
نا امید از من نشو یک بار دیگر فوت کن
شاید به پا خیزد از خاکسترم ققنوس ها
مشروطه خواه و مقتدر مانند تبریزی ولی
من مثل رشتم در کف قزاق ها،روس ها
دیگر ندارم چاره ای جز اینکه بر ساحل زنم
مگذار خوابم را بیاشوبند اختاپوس ها
امشب اگر مردم فقط یک چیز می خواهم و آن
این است که در بسترم دفنم کنی با بوس ها
گفتی بخواب و شعله را خاموش کردی تا دلم
هرشب بلرزد تا سحر در سینه ی فانوس ها
- ۳۳۳
- ۲۷ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط