پارت

پارت ۶۶
ا/ت به آرومی خندید و سری تکون داد
+ نگاهت رو جای دیگه ای بندازه معذبم میکنی ...
- ولی من فق، تو رو نگاه میکنم .. بقیه رو فقط میبینم ...
ا/ت لحظه ای مکث کرد و دوباره نگاهش رو به پسر رو به روش کشوند این حرف زیادی برای قلب بی قرارش با ارزش بود
+ یعنی ... یعنی تو
- آره یعنی من فقط به تو توجه میکنم ... چشم هام به ت نگاه میکنه ، در غیر این صورت فقط میبینه
از اعتراف مرد یخی رو به روش لب هاش رو گزید و نگاهش رو به پاهاش دوخت عادت نداشت ... به این مهربونی کوک عادت نداشت
- ا/ت
اسمش ... اسمش چقدر زیبا بود .. وقتی از زبون کوکرو میشنید چقدر زیبا بود
+ بله
- اگه بفهمی روزی بازیچه ی دست من بود چیکار میکنی ؟
این جمله کوک ته دل ا/ت رو خالی کرد حرف اون روز کوک با اون دو مرد سیاه پوش روبه یاد آورد و نفس عمیقی کشید
+ جانگ کوکا .. من میدونم که ارزشی برات ندارم ولی .. ولی اون زمان که قلبم بخاطرت لرزید ، تمام این پیامد هارو به جون خریدم حالا اگه من رو وسط صحرا و کویر هم بدون آب و غذا ول کنی ازت ناراحت نمیشم ، حتی خرده ای هم به دل نمیگیرم .. ولی ...
حرفش رو نصفه گذاشت و چند باری پلک زد
- ولی ؟
+ ولی منتظرت میمیمونم ... منتظرت میمونم کوک ..
اب دهنش رو به سختی قورت داد و دست چپ ا/ت رو فشار داد
چی باید بهش می‌گفت؟
چی داشت بگه ؟
- چیزی نیاز داری ؟
+ میشه انقدر مهربون نباشی ؟ میترسم ... از این رفتارت میترسم
- تو بگو .. تو بگو باید چیکار کنم من ..
- بزار لذت ببریم جانگ کوک .... بزار از لحظات باهم بودنمون لذت ببریم .... من نمی خوام به آینده فکر کنم ...
وقتی ا/ت ایجوری جلوش نشسته بود و دلبری می‌کرد چجوری میتونست به آینده فکر نکنه ...
- منتظرم بمون ا/ت ...
و برای اولین بار بوسه ی شیرین و پر آرامشی به روی دست هاش زد
ا/ت نمی تونست جلوی اشک هاشو بگیره حرفها و رفتار های کوک فرق می‌کرد... نگاهش فرق می‌کرد و این به شدت ا/ت رو میترسوند
+ جانگ کوکا
- بله
+ میخوای خاطره بسازیم
- خاطره ؟
+ آره با تو ... کمکم میکنی
- آره بیا انجامش بدیم
+ منو ببر ساحل همین الان ..
به آرومی از روی صندلیش بلند شد و مقابلش ایستاد
پایان پارت ۶۶
لایک کنید لطفا ♥️🙏
دیدگاه ها (۳)

پارت ۶۷- ده دقیقه وقت داری حاضر شی این که هنوز هم لحنش دستور...

پارت ۶۸ دستهای ا/ت رو از خودش جدا کرد - مگه نمیخواستی خاطره ...

پارت ۶۵جانگ کوک کسی نبود که بترسه ... خوب اون سندروم داره .....

پارت ۶۴ مگه از اول هم قرارش همین نبود ؟پس چرا حالا تردید داش...

🕸🎀𝑻𝒘𝒊𝒏𝒔 رمان مدرسه ای(دوقلو ها) ★ 𝒑: ⁷ا/ت: مز..ا..حم(مکث) [ج...

هرزه ی حکومتی پارت ۷ بردمش تو اتاق خودم...دستش و محکم ول کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط