پارت

پارت ۶۵
جانگ کوک کسی نبود که بترسه ... خوب اون سندروم داره ... سندروم که باعث میشه از هیچ چیز تو دنیا نترسه ولی حالا کمی احساس ترس می‌کرد
٪ ارباب چرا مورد دیگه ای پیدا نمی‌کنید
- تو فکر کردی میتونم تو دو هفته کسی رو هیپنوتیزم کنم طوری که خودش به اون مکان پا بزاره .... لعنت به من ....
روزی که این کار رو شروع کرده بود قسم خورده بود لحظه ای تردید نکنه ولی حالا پای احساساتش در میون بود ....
ناخواسته به اون دکتر برخورد ناخواسته اون مورد رو بر گزید .... ناخواسته بهش وابسته شد ...
٪ ارباب
- دیگه چی میخوای .. بهتره تنهام بزاری
٪ قربان خانم ا/ت اجازه ورود میخوان
بین این همه دل آشوبی حتی اسم ا/ت هم باعث می‌شد احساسات عجیبی رو تجربه کنه و کنج لبش لبش لبخندی بشینه
- بگو بیاد داخل .. و خودت هم برو بیرون
جانگ تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد
طولی نکشید که ا/ت با اون هودی سفید رنگ اوور سایزش در اتاق نمایان شد و کوک به زور خودش رو کنترل کرد تا همون لحظه اون دختر رو به آغوش نکشه
- بیا اینجا
ضربه ای به میز جلوش زد و ا/ت بدون حرفی روی میز رو به روی کوک نشست
+ روزت چطور بود ؟
اینکه ا/ت سعی می کرد جویای حالش شه به شدت براش لذت بخش بود
- خوب بود
+ اینطور به نظر نمیرسه ... تا حالا با مو های بهم ریخته و صورت آشفته ندیده بودمت ....
حرفی نزد و ارتباط چشمی اش رو کنترل کرد به مردمک های زیباش خیره شده بود انگار که ستاره هایی درون اونها وجود داشت که هر کسی رو به دیدنش مشتاق می‌کرد چرا تاحالا دقت نکرده بود ؟ شاید چون تا الان ذهنش درگیر هیپنوتیزم کردنش بود .... ولی حالا فرق می‌کرد حالا نمی‌خواست کنترلش کنه الان فقط میخواست لذت ببره میخواست تو دریای چشم هاش غرق شه ....
+ چرا اینطوری خیره شدی بهم ؟
- دارم نگات میکنم
پایان پارت ۶۵
لایک کنید لطفا ♥️🙏
دیدگاه ها (۵)

پارت ۶۶ا/ت به آرومی خندید و سری تکون داد + نگاهت رو جای دیگه...

پارت ۶۷- ده دقیقه وقت داری حاضر شی این که هنوز هم لحنش دستور...

پارت ۶۴ مگه از اول هم قرارش همین نبود ؟پس چرا حالا تردید داش...

پارت ۶۳ بعد بلند شدن با جای خالی کوک رو به رو شد و آخن ریزی ...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط