~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من ~~~
پارت : ۲۴
خواب بودم ک ی چیز گرمیو حس کردم
چشمامو باز کردم تهیونگ بود
+هیننن ، تهیونگ برو کنار
خمار لب زد
_چرا اونوقت؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟
بدو تو اتاق خودت
_من الان تو اتاق خودمم
بعد رفت سمت گردنم
+ته...تهیونگ ولم کن
_بسه بزار کارمو کنم (خمار)
لباسامو جر داد و دستشو سمت صوتینم برد
و بازش کرد
+ته....
_هیس
با زبونش گردنمو لیس زد
چندش (چندش خودتییی)
با دستش سینه هامو محکم فشار داد ک جیغ زدم
+ایییییی (گریع)
_افرین بیبی کوچولووو، همینههه
+ن...نهههه ، عاحححح
(تسبیح ها تون کجاست؟🧐)
[بقیه با ذهن پاکتون در هنگام نماز😂]
خواب بودم ک ی چیز گرمیو حس کردم
چشمامو باز کردم تهیونگ بود
+هیننن ، تهیونگ برو کنار
خمار لب زد
_چرا اونوقت؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟
بدو تو اتاق خودت
_من الان تو اتاق خودمم
بعد رفت سمت گردنم
+ته...تهیونگ ولم کن
_بسه بزار کارمو کنم (خمار)
لباسامو جر داد و دستشو سمت صوتینم برد
و بازش کرد
+ته....
_هیس
با زبونش گردنمو لیس زد
چندش (چندش خودتییی)
با دستش سینه هامو محکم فشار داد ک جیغ زدم
+ایییییی (گریع)
_افرین بیبی کوچولووو، همینههه
+ن...نهههه ، عاحححح
(تسبیح ها تون کجاست؟🧐)
[بقیه با ذهن پاکتون در هنگام نماز😂]
۸.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.