𝘱𝘢𝘳𝘵1
𝘱𝘢𝘳𝘵1
رمان m (اِم)
(رمان قبلی ایده ای ندارم ادامش چجوری باشه)
نشستم سر میز و گفتم:مامان مطمئنی؟ ولی من نمیخواما
مامان:این دفعه آدم خوبیه باور کن. نه مثل اون دوتای قبلی.. باشه؟
سرم رو تکون دادم.. این سومین مردیه که مامانم داره باهاش قرار میذاره. اولین مردی که باهاش قرار گذاشت با مادرم نمیساخت و همش مامانم رو تحقیر میکرد. دومین مردی که باهاش قرار گذاشت ما رو کتک میزد و بعد از چند مدت بلخره تونست ازش جدا بشه و این سومی... مامان:داره میاد
بلند شدیم. به در رستوران نگاه کردم. یه مرد قد بلند خوشکل دیدم. به مامان متعجب نگاه کردم من:مامااان؟ این دفعه کیو تور کردی
مامان:هیسس داره میاد
اومد نزدیک تر.سمت مامانم رفت و کمرش رو گرفت و از رو پیشونیش بوسش کرد و گفت:خوبی عشقم؟
راستش حالم بهم خورد. سمت من شد
-چطوری کوچولو؟ خوبی؟
من:مرسی خوبم. شما خوبین؟
-شکر. خوبم ممنون.. بفرما بشین اینطوری زشته
من:باش
برای مامانم صندلی رو کشید. چه چنتلمن تشریف دارن
نشستیم.
-من امیرم. باید مادرت ازم گفته باشه نه؟
من:اهوم گفته.. همیشه حسابی ازت تعریف میکنه
به مامان نگاه کرد که مامان خندید
امیر:خب چه خبر میشا، مدرسه چطوره
من:سلامتی، بد نیست
به مامان نگا کرد
امیر:ببخشید ولی من برای میشا یه هدیه گرفتم
من:چرا هدیه؟ چرا زحمت کشیدین.. لازم نبود از اول آشنایی..
مامان ابروش رو پروند یعنی ساکت باشم
من:دستتون درد نکنه
از جیب کتش یه کاغذ رنگی در اورد
من:واو، از جلد رنگی و براقش مشخصه خیلی خوشکله
امیر:بیا بازش کن
گرفتم و با یه تل مو پارچه ای قرمز که روش خال های سفیده روبرو شدم و گفتم:واو چقد قشنگه! خیلی دوسش دارم
امیر:آره.. مادرت گفت از تل مو خیلی خوشت میاد
به مامان نگاه کردم
من:پس مامانم ازم براتون گفته
امیر:آره.. همچنین حسابی ازت گفته که چقدر باعث افتخارشی
خندیدم و تل مو رو گذاشتم داخل کیفم
_ _ _
من:آره باورت میشه فاطمه؟ از همون جلسه اول برام کادو خریده
فاطمه:نه بابا با اون تل موت.. ببینم قیافش چه شکلی بود
من:شاید باورتون نشه ولی... هیکلش شبیه این شخصیتهای وبتونی بود! با یه کت شلوار شیک قهوه ای و یه کفش براق اومد دینمون!
ساناز:عوووو بعدش؟
من:موهاشم اینطوریع! زده بود کنار.. خدایی باورت نمیشه یه لحظه فکر کردم تو فیلمام
رومیسا:باشه حالا از اون صندلی بیا پایین تا مدیر ندیدتت
من:همینجوریشم یه دوربین گنده بالا سرمونه
رومیسا:نه بابا هرچیع
فاطی:ولی امیدوارم اینیکی مثل مال دفعه های قبل نباشه
رمیسا:حق
من:امیدوااارم
چند تا دختر دویدن که فاطمه جلوش یکیشون رو گرفت
فاطی:چیشده مهدیس؟؟؟
مهدیس:بابای یکی از بچهای کلاس که خرپولن اومده شاید باورت نشه اما بشدت جذابه
خواست بره که از دامنش کشید و گفت:بابای کی؟؟
رمان m (اِم)
(رمان قبلی ایده ای ندارم ادامش چجوری باشه)
نشستم سر میز و گفتم:مامان مطمئنی؟ ولی من نمیخواما
مامان:این دفعه آدم خوبیه باور کن. نه مثل اون دوتای قبلی.. باشه؟
سرم رو تکون دادم.. این سومین مردیه که مامانم داره باهاش قرار میذاره. اولین مردی که باهاش قرار گذاشت با مادرم نمیساخت و همش مامانم رو تحقیر میکرد. دومین مردی که باهاش قرار گذاشت ما رو کتک میزد و بعد از چند مدت بلخره تونست ازش جدا بشه و این سومی... مامان:داره میاد
بلند شدیم. به در رستوران نگاه کردم. یه مرد قد بلند خوشکل دیدم. به مامان متعجب نگاه کردم من:مامااان؟ این دفعه کیو تور کردی
مامان:هیسس داره میاد
اومد نزدیک تر.سمت مامانم رفت و کمرش رو گرفت و از رو پیشونیش بوسش کرد و گفت:خوبی عشقم؟
راستش حالم بهم خورد. سمت من شد
-چطوری کوچولو؟ خوبی؟
من:مرسی خوبم. شما خوبین؟
-شکر. خوبم ممنون.. بفرما بشین اینطوری زشته
من:باش
برای مامانم صندلی رو کشید. چه چنتلمن تشریف دارن
نشستیم.
-من امیرم. باید مادرت ازم گفته باشه نه؟
من:اهوم گفته.. همیشه حسابی ازت تعریف میکنه
به مامان نگاه کرد که مامان خندید
امیر:خب چه خبر میشا، مدرسه چطوره
من:سلامتی، بد نیست
به مامان نگا کرد
امیر:ببخشید ولی من برای میشا یه هدیه گرفتم
من:چرا هدیه؟ چرا زحمت کشیدین.. لازم نبود از اول آشنایی..
مامان ابروش رو پروند یعنی ساکت باشم
من:دستتون درد نکنه
از جیب کتش یه کاغذ رنگی در اورد
من:واو، از جلد رنگی و براقش مشخصه خیلی خوشکله
امیر:بیا بازش کن
گرفتم و با یه تل مو پارچه ای قرمز که روش خال های سفیده روبرو شدم و گفتم:واو چقد قشنگه! خیلی دوسش دارم
امیر:آره.. مادرت گفت از تل مو خیلی خوشت میاد
به مامان نگاه کردم
من:پس مامانم ازم براتون گفته
امیر:آره.. همچنین حسابی ازت گفته که چقدر باعث افتخارشی
خندیدم و تل مو رو گذاشتم داخل کیفم
_ _ _
من:آره باورت میشه فاطمه؟ از همون جلسه اول برام کادو خریده
فاطمه:نه بابا با اون تل موت.. ببینم قیافش چه شکلی بود
من:شاید باورتون نشه ولی... هیکلش شبیه این شخصیتهای وبتونی بود! با یه کت شلوار شیک قهوه ای و یه کفش براق اومد دینمون!
ساناز:عوووو بعدش؟
من:موهاشم اینطوریع! زده بود کنار.. خدایی باورت نمیشه یه لحظه فکر کردم تو فیلمام
رومیسا:باشه حالا از اون صندلی بیا پایین تا مدیر ندیدتت
من:همینجوریشم یه دوربین گنده بالا سرمونه
رومیسا:نه بابا هرچیع
فاطی:ولی امیدوارم اینیکی مثل مال دفعه های قبل نباشه
رمیسا:حق
من:امیدوااارم
چند تا دختر دویدن که فاطمه جلوش یکیشون رو گرفت
فاطی:چیشده مهدیس؟؟؟
مهدیس:بابای یکی از بچهای کلاس که خرپولن اومده شاید باورت نشه اما بشدت جذابه
خواست بره که از دامنش کشید و گفت:بابای کی؟؟
۲.۶k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.