پارت ۱۸ ۱۹ ۲۰ بی نهایت عشق
#پارت_۱۸_۱۹_۲۰ #بی_نهایت_عشق
(عکس کاور بهراد شب عقدش😉 )
منتظر کامنتای محترمانه تون هستم😊
ملک
گوشه حیاط به دیوار تکیه دادم سر خوردم زمین عماد اومد کنارم نشست
+قبلا انقد ب این چیزا حساس نبودی
-فک کردی چون با خودت بودم قرارع با همه اونجوری باشم؟خیلی بیشعوری
موزاییکای کف حیاط سرد بود و ناحیه نشیمنگاه یخ کردم خخخ
پاشدم دستامو بغل کردم
عماد پالتوشو انداخت روشونه م
+مجبور نبودی همچین لباسی بپوشی؛درضمن کسی که قراره باهاش ازدواج کنی حتما یه توقعات و انتظاراتی ازت داره
-خفه شو عماد
+چیه مگه ؟من میشناسم بهرادو
-چه راحت درمورد ازدواج و رابطه کسی ک دوسش داشتی با پسر عموت حرف میزنی
+اولا خودت این و ضعیت رو درست کردی بعدشم دوسش داشتم نه هنوزم درسش دارم
اینو گفت و رفت
چند روز بعد اون شب بهراد اومد باهام حرف بزنه و گفت ببین من نمیتونم اینجوری باشم بهت دست نزنم و...اگه راحت نیستی عقد کنیم(مشکل خجالت کشیدن و راحت نبودن من نبود مشکل این بود که نمیتونستم با کسی جز عماد باشم)این دیوونه بودا یا نه واقعا به قول بقیه عاشقم شده بود
مجبوری قبول کردم دوهفته دیگه یه صیقه ی محرمیت بینمون خونده شه
این دو هفته زود گذشت...
یه روز خونه عمه با ایسو داشتیم کیک درست میکردیم و اشپزخونه رو به گند کشیدع بودیم که بهراد رسید و شروع کردیم به بازی با مواد کیک هی پرت میکردیم سمت هم یه تخم مرغ پرت کردم سمتش ک جا خالی داد نمیدونم به چی خورد بد صدا داد ادامه دادیم که ایسو خامه صورتی رنگ و اب کرد با ظرف پرت کرد سمت بهراد ک جا خالی داد نشست رو زمین خورد بع یکی چقد بد پر خامه و تخم مرغ و...بود ولی عمادم خیلی باحال شده بود داد زد
+چه غلطی میکنین؟مگه بچه شدین؟
بهراد که رو زمین سرش پایین بود میخندید
ایسو:ببخشید
و اونم پخش زمین شد
منم یه تخم مرغ دستم بود گفتم کامل شه اونم پرت کردم طرفش اونم عصبانی شد با جا تخم مرغی دویید دنبالم جیغ زدم رفتم تو سالن پام گیر کرد به مبل و افتادم روش اونم دوتا تخم مرغ و بهم زد و خوردکرد رو صورتم چندش اور ترین کار برام این بود ک تخم مرغی شم دیگه اشکم داشت در میومد که بهراد اومد و هلش داد
عمادم که اینروزا خیلی با بهراد چپ افتادع بود هلش داد و داد زد
+چه خبرته ؛تو چرا دخالت میکنی؟
بهراد:نامزدمه؛دختر داییمه تو رو سنه نن(درس نوشتم ایا??)
با مشتی که عماد به بهراد زد دعواشون اوج گرفت
عمه اومد پایین
عمه:چه خبرتونه؟
بعد اینکه کلی نصیحتشون کرد مجبورمون کرد اشپزخونه شو عین اولش تمیز کنیم
دو روز مونده به شب عقد...
با عمه اینا رفته بودیم مسافرت کیش همه امتحانامو داده بودم قبلا ولی ریاضی و زبان مونده بود باید حتما برمیگشتم اونام قصد برگشتن نداشتن سر همین موضوع با بهراد دعوام شد
عماد به بهانه ی اینکه نمیتونه بیشتر از این نره بیمارستان گفت باید برگرده منم میبره
قربونش برم عشق خودم که همه جوره بفکر منه کاش اینجوری نمیشد دوست داشتم همه چی عوض شه ولی یه چیزی جلومو میگرفت که چیزی به عماد نگم!
سر صبح پروازی تا بندر عباس اومدیم تو هواپیما دست عمادو سفت گرفته بودم کلا تا بخواد هواپیما بشینه ولش نکردم
ساعت۱۳:۰۰بعد خوردن ناهار سوار ماشین عماد شدیم
توراه فقط صدای اهنگ بود که پخش میشد و سکوت مطلق اهنگاهم لعنتی یکی از یکی اشک درار تر...
صدای گوشیم بلند شد بهراد بود هی زنگ میزد هی رد تماس میدادم که دفعه چهارم صدای عمادم در اوردم
+جواب بده بدبخت خودشو کشت؛شاید دلش براات تنگ شده
-دلم نمیخواد جواب بدم؛ ک پیام بهراد اومد:
ماهم راه افتادیم داریم میایم بابا حرف زده عقد واسه فردا شب باشه
یدفعه جیغ زدمممم
-چییییییییی؟
عماد زد رو ترمز
+چیشده
-هیچی ولش کن ؛عقدمونو انداختن فررداشب
بی تفاوت گفت
+مبارکه بسلامتی
اشک داشت درمیومد
اعصابم حسابی خورد بود با اهنگ جدیدی که عماد بعد شنیدن تاریخ عقد پلی کرد اشکم سرازیر شد اهنگ خودزنی از مهراب(پیشنهاد میکنم اهنگ خودزنی مهراب و دانلود کنید وهمزمان باخوندن متن بهش گوش بدید)
قبل شروع به خوندن خواننده صدای دست و جیغ و کل میومد...همه سوت و دست میزدن
مهراب-بهنام اس ای(si) وشروع اهنگ
بهنام si:
میگن شب عروسیتہ عروس خانوم مبارک دستاشو سفت گرفتی عشق جدید مبارک
خودزنی موندو تیغ و این قلب پاره پاره
عروس شدی عزیزم مبارکہ دوباره
²(وااای ای وااای داره سرد میشه میمیره قلبم وااای ای وااای دست عشقمو گرفتو رفتن)²
مهراب:
وقتی قدماتو موقعه ی رفتن میدیدم
خون گریہ میکردم از تو ترکیدم
کارت عروسیتم رسید وااای
صدای شکستن استخونانو میشنیدم
گل گرفتم واست ندیدی؟
از همون گلایی که تو همیشہ دوسداشتے
از دستم افتاد چشمم بهت افتاد
دی
(عکس کاور بهراد شب عقدش😉 )
منتظر کامنتای محترمانه تون هستم😊
ملک
گوشه حیاط به دیوار تکیه دادم سر خوردم زمین عماد اومد کنارم نشست
+قبلا انقد ب این چیزا حساس نبودی
-فک کردی چون با خودت بودم قرارع با همه اونجوری باشم؟خیلی بیشعوری
موزاییکای کف حیاط سرد بود و ناحیه نشیمنگاه یخ کردم خخخ
پاشدم دستامو بغل کردم
عماد پالتوشو انداخت روشونه م
+مجبور نبودی همچین لباسی بپوشی؛درضمن کسی که قراره باهاش ازدواج کنی حتما یه توقعات و انتظاراتی ازت داره
-خفه شو عماد
+چیه مگه ؟من میشناسم بهرادو
-چه راحت درمورد ازدواج و رابطه کسی ک دوسش داشتی با پسر عموت حرف میزنی
+اولا خودت این و ضعیت رو درست کردی بعدشم دوسش داشتم نه هنوزم درسش دارم
اینو گفت و رفت
چند روز بعد اون شب بهراد اومد باهام حرف بزنه و گفت ببین من نمیتونم اینجوری باشم بهت دست نزنم و...اگه راحت نیستی عقد کنیم(مشکل خجالت کشیدن و راحت نبودن من نبود مشکل این بود که نمیتونستم با کسی جز عماد باشم)این دیوونه بودا یا نه واقعا به قول بقیه عاشقم شده بود
مجبوری قبول کردم دوهفته دیگه یه صیقه ی محرمیت بینمون خونده شه
این دو هفته زود گذشت...
یه روز خونه عمه با ایسو داشتیم کیک درست میکردیم و اشپزخونه رو به گند کشیدع بودیم که بهراد رسید و شروع کردیم به بازی با مواد کیک هی پرت میکردیم سمت هم یه تخم مرغ پرت کردم سمتش ک جا خالی داد نمیدونم به چی خورد بد صدا داد ادامه دادیم که ایسو خامه صورتی رنگ و اب کرد با ظرف پرت کرد سمت بهراد ک جا خالی داد نشست رو زمین خورد بع یکی چقد بد پر خامه و تخم مرغ و...بود ولی عمادم خیلی باحال شده بود داد زد
+چه غلطی میکنین؟مگه بچه شدین؟
بهراد که رو زمین سرش پایین بود میخندید
ایسو:ببخشید
و اونم پخش زمین شد
منم یه تخم مرغ دستم بود گفتم کامل شه اونم پرت کردم طرفش اونم عصبانی شد با جا تخم مرغی دویید دنبالم جیغ زدم رفتم تو سالن پام گیر کرد به مبل و افتادم روش اونم دوتا تخم مرغ و بهم زد و خوردکرد رو صورتم چندش اور ترین کار برام این بود ک تخم مرغی شم دیگه اشکم داشت در میومد که بهراد اومد و هلش داد
عمادم که اینروزا خیلی با بهراد چپ افتادع بود هلش داد و داد زد
+چه خبرته ؛تو چرا دخالت میکنی؟
بهراد:نامزدمه؛دختر داییمه تو رو سنه نن(درس نوشتم ایا??)
با مشتی که عماد به بهراد زد دعواشون اوج گرفت
عمه اومد پایین
عمه:چه خبرتونه؟
بعد اینکه کلی نصیحتشون کرد مجبورمون کرد اشپزخونه شو عین اولش تمیز کنیم
دو روز مونده به شب عقد...
با عمه اینا رفته بودیم مسافرت کیش همه امتحانامو داده بودم قبلا ولی ریاضی و زبان مونده بود باید حتما برمیگشتم اونام قصد برگشتن نداشتن سر همین موضوع با بهراد دعوام شد
عماد به بهانه ی اینکه نمیتونه بیشتر از این نره بیمارستان گفت باید برگرده منم میبره
قربونش برم عشق خودم که همه جوره بفکر منه کاش اینجوری نمیشد دوست داشتم همه چی عوض شه ولی یه چیزی جلومو میگرفت که چیزی به عماد نگم!
سر صبح پروازی تا بندر عباس اومدیم تو هواپیما دست عمادو سفت گرفته بودم کلا تا بخواد هواپیما بشینه ولش نکردم
ساعت۱۳:۰۰بعد خوردن ناهار سوار ماشین عماد شدیم
توراه فقط صدای اهنگ بود که پخش میشد و سکوت مطلق اهنگاهم لعنتی یکی از یکی اشک درار تر...
صدای گوشیم بلند شد بهراد بود هی زنگ میزد هی رد تماس میدادم که دفعه چهارم صدای عمادم در اوردم
+جواب بده بدبخت خودشو کشت؛شاید دلش براات تنگ شده
-دلم نمیخواد جواب بدم؛ ک پیام بهراد اومد:
ماهم راه افتادیم داریم میایم بابا حرف زده عقد واسه فردا شب باشه
یدفعه جیغ زدمممم
-چییییییییی؟
عماد زد رو ترمز
+چیشده
-هیچی ولش کن ؛عقدمونو انداختن فررداشب
بی تفاوت گفت
+مبارکه بسلامتی
اشک داشت درمیومد
اعصابم حسابی خورد بود با اهنگ جدیدی که عماد بعد شنیدن تاریخ عقد پلی کرد اشکم سرازیر شد اهنگ خودزنی از مهراب(پیشنهاد میکنم اهنگ خودزنی مهراب و دانلود کنید وهمزمان باخوندن متن بهش گوش بدید)
قبل شروع به خوندن خواننده صدای دست و جیغ و کل میومد...همه سوت و دست میزدن
مهراب-بهنام اس ای(si) وشروع اهنگ
بهنام si:
میگن شب عروسیتہ عروس خانوم مبارک دستاشو سفت گرفتی عشق جدید مبارک
خودزنی موندو تیغ و این قلب پاره پاره
عروس شدی عزیزم مبارکہ دوباره
²(وااای ای وااای داره سرد میشه میمیره قلبم وااای ای وااای دست عشقمو گرفتو رفتن)²
مهراب:
وقتی قدماتو موقعه ی رفتن میدیدم
خون گریہ میکردم از تو ترکیدم
کارت عروسیتم رسید وااای
صدای شکستن استخونانو میشنیدم
گل گرفتم واست ندیدی؟
از همون گلایی که تو همیشہ دوسداشتے
از دستم افتاد چشمم بهت افتاد
دی
۳۱۰.۹k
۰۴ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.