بگید ببینم جه کیونگ با لیام چیکار کنه

۲ ساعتی میشد منو تنها گذاشته بود..حق نداشتم از اتاق برم بیرون چون پر غول بیابونی بود که میگفتن'لطفا برگردید تو اتاقتون'
تچ عو*ضیا‌...به اتاق نگاه دقیق تری کردم..همه چی گروه بود...اوه لالا گاو صندوق
چه با کلاسه..گیر یه خرپول افتادم...هاها یه نقشه دار- نه نه لیام بس کن..اون پیرمرد بفهمه منو میکشه.....

با تردید سمت گاو صندوق رفتم ،رمز چند بود؟این پیرمرد ۴۲ سالشه..سال تولدشه؟ نه بابا...آهان! تاریخ به وجود آوردن گروه‌ش!
اعداد رو وارد کردم و بینگو..باز شد
:اوههه پولدار بودی خبر نداشتیم؟

با لبخند شومی جواهراتش رو گرفتم و لای در گاو صندق گذاشتم و با فشار محکمی کوبیدم...چرا خورد نشد؟ تچ...

__________
تو شرکت بودم و داشتم کارا رو نظارت میکردم که گوشیم زنگ خورد"بله لانا؟"

صدای پشت خط《ر.رئیس..این پسری که آوردید...》
با سرعت از رو صندلی بلند شدم"لیام؟چیشده؟حالش خوبه؟!"

《ا.اره فقط.‌.تموم جواهرات تو اتاقتون رو پودر کرده》

.....پسره پررو رو نگاه!مثلا میخواد اینجوری عصبانیم کنه؟خب خب بانی..متاسفانه با بد کسی در افتادی"باشه،اتاق تمیز کن و مطمئن شو حالش خوبه تا بیام"

دوباره رو صندلی تکیه دادم"بانی کوچولو تو دردسر بدی افتادی...."

#پارت_نوزدهم
#My_little_hacker
دیدگاه ها (۳۲)

با رضایت به جواهرات پودر شده نگاه کردم که صدایی باعث شد یخ ب...

تو کامنتاس پارت جدید

ببینم لایکا پستای امشب به کجا میرسونید

دیگه بسهههه مگه سا**قی ام..

Parallel Hearts

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط