مغرور پارت یک
سلام دوستان این داستان اصلا ربطی به خوانندگیشون نداره و از بچگی تا بزرگیشونه امیدوارم خوشتون بیاد
#رزی
بابام یه دوست داشت که دو تا پسر داشت و قرار بود ۳ سال بیان خونه ما زندگی کنن تا به حال ندیده بودمشون
_اومدن
_وای نه
من از همه پسرا خجالت میکشم و قایم میشم
رفتم سریع اتاقم
اومدن
صداشونو میشنیدم که بابام گفت : سلام اقا کوچولو ها اسمتون چیه؟
_من جیمین
_من جین
_اخی شما چقدر کیوتید
بعد یه ربع مامانم در اتاقمو زد : رزی دخترم ناهار امادست بیا
_باشه اومدم
رفتم دیدم خیلی شیطونن هنوز نیومده کل اسباب بازیاشونو ریختن تو خونمون میخواستم جیغ بزنم که یکیشون گفت
_اسمت چیه
_ا سلام من رزیم
_خوشبختم
_منم همینطور
بعد ناهار رفتم به دوستم پیغام دادم
_وای اه دوتا پسر بچه قرار سه سال خونمون زندگی کنن
_واقعا رزی؟
_اره
_دخترم جین و جیمین شبا پیش تو میخوابن
چشام صد تا شد
صبح
رپوش مدرسمو پوشیدم
از شانس من تو مدرسه ما بودن و هم کلاسیم
زنگ تفریح
داشتم با دوستام بازی میکرم اونا هم با دوستاشون یهو جیمین داد زد: از هرچی دختر تو دنیا متنفرم
که دوستاشم همینو گفتن
همه دوستای من از حرفشون جوش اورده بودن
اینم پارت اول بابای
#رزی
بابام یه دوست داشت که دو تا پسر داشت و قرار بود ۳ سال بیان خونه ما زندگی کنن تا به حال ندیده بودمشون
_اومدن
_وای نه
من از همه پسرا خجالت میکشم و قایم میشم
رفتم سریع اتاقم
اومدن
صداشونو میشنیدم که بابام گفت : سلام اقا کوچولو ها اسمتون چیه؟
_من جیمین
_من جین
_اخی شما چقدر کیوتید
بعد یه ربع مامانم در اتاقمو زد : رزی دخترم ناهار امادست بیا
_باشه اومدم
رفتم دیدم خیلی شیطونن هنوز نیومده کل اسباب بازیاشونو ریختن تو خونمون میخواستم جیغ بزنم که یکیشون گفت
_اسمت چیه
_ا سلام من رزیم
_خوشبختم
_منم همینطور
بعد ناهار رفتم به دوستم پیغام دادم
_وای اه دوتا پسر بچه قرار سه سال خونمون زندگی کنن
_واقعا رزی؟
_اره
_دخترم جین و جیمین شبا پیش تو میخوابن
چشام صد تا شد
صبح
رپوش مدرسمو پوشیدم
از شانس من تو مدرسه ما بودن و هم کلاسیم
زنگ تفریح
داشتم با دوستام بازی میکرم اونا هم با دوستاشون یهو جیمین داد زد: از هرچی دختر تو دنیا متنفرم
که دوستاشم همینو گفتن
همه دوستای من از حرفشون جوش اورده بودن
اینم پارت اول بابای
- ۹.۸k
- ۲۵ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط