عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۱۵۵
چویا: آها، خب بفرمایید بشینید
روی مبل نشستیم . دور هم شاد بودیم و شب خوبی بود. چویا تمام کار هارو کرد و وقتی میخواستم کمکش کنم اجازه نمی‌داد. شام رو خوردیم
جینوو: خب دیگه بریم
ناناموی: باشه بریم
دازای: بمونید ، کجا میرید
جینوو: دیگه باید بریم ، امشب خیلی خوش گذشت امیدوارم بهتر بشی ، خداحافظ
ناناموی: بهتر باشید خداحافظ
دازای: ممنونم خداحافظ
چویا: خداحافظ

ویو چویا
جینوو و ناناموی رفتن . رفتم توی آشپزخونه که جمع و جور کنم که دازای هم اومد
دازای: بزار کمکت کنم دیگه
چویا: نه تو استراحت کن ، زیاد کاری ندارم سریع تموم میشن
دازای: خیلی خب باشه
ظرف هارو شستم و آشپزخونه رو تمیز کردم و بعد با خستگی به اتاق رفتم . دازای روی تخت دراز کشیده بود. رفتم حموم و بعد از ده مین اومدم . داشتم لباس میپوشیدم که دازای از پشت بغلم
چویا: دازای
دازای: جونم
چویا: بزار لباسم رو بپوشم
دازای: باشه
بعد بدون حرفی رفت روی تخت نشست. موهام رو خشک کردم و بعد کنار دازای دراز کشیدم.
دیدگاه ها (۴)

عشق جاودانپارت ۱۵۶مثل همیشه انتظار داشتم دازای بیاد بغلم کنه...

عشق جاودانپارت ۱۵۷لباسام رو عوض کردم . داخل خونه دازای رو ند...

عشق جاودان پارت ۱۵۴جینوو: پس شب میایم فعلاااا دازای: میبینمت...

عشق جاودان پارت: ۱۵۳کمکش کردم و چون پتو های تختو اوردم تا را...

قهوه تلخ پارت ۳۴چویا: پس برگردیم هتل؟دازای: باشه چویا: دازای...

SENARIO :: The Hunters Lave for the Devil :: PART :: 10

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط