گناهکار part
( گناهکار ) 1۰1 part
رابطه یکطرفه
درحال خرد کردن خیار روی اپن بود مادر یه بچه بود نمیتوانست که شبو توی اتاقش بمونه و شام درست نکنه عصبی از جیمین محکم و سفت آن خیار را خرد میکرد
جیمین که تازه برگشته بود نیم نگاهی به سالن انداخت همسرش را ندید به سوی یون بیول که روی مبل نشسته بود قدم برداشت با برداشتن هدفون از روی گوش هایش جدی لب زد : مامانت کجاست
یون بیول: توی آشپزخانه شام درست میکنه ولی باهاش آشتی کن نزار ناراحت بمونه
جیمین پوزخندی زد و هدفون رو کنارش انداخت حالت چهره اش عوض شد و جدی نجوا کرد : داری به من دستور میدی پارک یون بیول
یون بیول : آره اگه موضوع مامانم باشه دستور میدم نمیزارم زخمی بشه نه جسمی بلکه روحی بهش میگی رز مگه نه اما نزار بعد ها رز زخمی بشه
ولی طوری بهش جواب داد تا جیمین نتوانست حرفی بزند پس بدون حرفی راهشو کشید و به آشپزخانه رفت شاید حرف های پسرش به شدت روش تاثیر گذاشته بودند
مثله عادت همیشه گی اش لیوان آبی به دست گرفت و به پیشخوان آشپزخانه تکیه داد همسرش پشت بهش ایستاده بود جرعه ای از آب نوشید و با نگاه های خیره ای زل زد بهش باید باهاش حرف میزد و ازش میپرسید تا چی با پدرش گفته یا اول کاری میکرد تا باهاش آشتی کنه پارک جیمین همیشه راه دوم را انتخاب میکرد با زبونش لب هایش را خیس کرد
و گفت : رز ....
کمی منتظر ماند اما هیچ صدای از همسرش که داشت ناز میکرد را نمیشنید پس دوباره نجوا کرد : رز مگه با تو نیستم
بلاخره بعد دلخوری بدون اینکه رو برگردونه جواب داد : چیه
جیمین : چرا ازم دلخوری
خیار خورد شده را روی جاجانگمیون گذاشت و کاسه را به دست گرفت بلافاصله روبه جیمین کرد و با غیض کاسه را به دستش داد دلخور گفت : بیا اینم شامت
بدون حرف دیگری به سمته سالن قدم برداشت شاید به قدری ازش عصبی بود تا باهاش هم کلام نشه پسرش را برای شام صدا زد و دوباره به آشپزخانه برگشت میز رو به طرز زیبای چیده بود تا حدی که یون بیول با لبخند روی صندلی اش نشست و روبه مادرش کرد : مامانم گل کاشتی
ات با لبخندی که از چشم جیمین دور نماند نجوا کرد : نوش جونت بیولم
جیمین با پوزخندی که زد روی صندلی نشست و کاسه جاجانگمیون را جلوی خودش گذاشت نگاهی به یون بیول انداخت و اداشو در آورد: مامانم گل کاشتی
رابطه یکطرفه
درحال خرد کردن خیار روی اپن بود مادر یه بچه بود نمیتوانست که شبو توی اتاقش بمونه و شام درست نکنه عصبی از جیمین محکم و سفت آن خیار را خرد میکرد
جیمین که تازه برگشته بود نیم نگاهی به سالن انداخت همسرش را ندید به سوی یون بیول که روی مبل نشسته بود قدم برداشت با برداشتن هدفون از روی گوش هایش جدی لب زد : مامانت کجاست
یون بیول: توی آشپزخانه شام درست میکنه ولی باهاش آشتی کن نزار ناراحت بمونه
جیمین پوزخندی زد و هدفون رو کنارش انداخت حالت چهره اش عوض شد و جدی نجوا کرد : داری به من دستور میدی پارک یون بیول
یون بیول : آره اگه موضوع مامانم باشه دستور میدم نمیزارم زخمی بشه نه جسمی بلکه روحی بهش میگی رز مگه نه اما نزار بعد ها رز زخمی بشه
ولی طوری بهش جواب داد تا جیمین نتوانست حرفی بزند پس بدون حرفی راهشو کشید و به آشپزخانه رفت شاید حرف های پسرش به شدت روش تاثیر گذاشته بودند
مثله عادت همیشه گی اش لیوان آبی به دست گرفت و به پیشخوان آشپزخانه تکیه داد همسرش پشت بهش ایستاده بود جرعه ای از آب نوشید و با نگاه های خیره ای زل زد بهش باید باهاش حرف میزد و ازش میپرسید تا چی با پدرش گفته یا اول کاری میکرد تا باهاش آشتی کنه پارک جیمین همیشه راه دوم را انتخاب میکرد با زبونش لب هایش را خیس کرد
و گفت : رز ....
کمی منتظر ماند اما هیچ صدای از همسرش که داشت ناز میکرد را نمیشنید پس دوباره نجوا کرد : رز مگه با تو نیستم
بلاخره بعد دلخوری بدون اینکه رو برگردونه جواب داد : چیه
جیمین : چرا ازم دلخوری
خیار خورد شده را روی جاجانگمیون گذاشت و کاسه را به دست گرفت بلافاصله روبه جیمین کرد و با غیض کاسه را به دستش داد دلخور گفت : بیا اینم شامت
بدون حرف دیگری به سمته سالن قدم برداشت شاید به قدری ازش عصبی بود تا باهاش هم کلام نشه پسرش را برای شام صدا زد و دوباره به آشپزخانه برگشت میز رو به طرز زیبای چیده بود تا حدی که یون بیول با لبخند روی صندلی اش نشست و روبه مادرش کرد : مامانم گل کاشتی
ات با لبخندی که از چشم جیمین دور نماند نجوا کرد : نوش جونت بیولم
جیمین با پوزخندی که زد روی صندلی نشست و کاسه جاجانگمیون را جلوی خودش گذاشت نگاهی به یون بیول انداخت و اداشو در آورد: مامانم گل کاشتی
- ۴.۳k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط