من و تو(پارت 5)
من و تو(پارت 5)
م ته:خوب.... کدوم؟
+من واقعا نظری ندارم.... خودتون انتخاب کنین لطفا....
م ته:پس همسو میگیرم....
+عا.....
م ته:میگم تا شب برات اماده کنن.....
+ممنونم..... میتونم برم یه دوش بگیرم؟....
م ته:اره عزیزم.... برو تو اتاق ته...
+چشم....
بلند شدم و به سمت اتاق ته رفتم... در زدم....
_بیا تو...
اروم در رو باز کردم... روی مبل کناری تختش نشسته بود و با گوشیش ور میرفت....
+ت تهیونگ...
_بعله...
+حموم کجاست؟
_یادت نمیاد واقعا؟
+نع....
_اونا... اونجاست... (اشاره کرد)
+اها ممنون....
وارد حموم شدم... لباسامو در اوردم و....
(چند دقیقه بعد)
+اوممممم..... تهیونگ...
_مطمئنم حوله میخوای....
+اهوم....
_بگیر....
کنار در وایساد و حوله رو به طرفم دراز کرد... اروم در حموم رو باز کردم و حوله رو گرفتم.... وقتی که حوله رو گرفتم یاد یه چیزی افتادم...
(فلش بک)
+تهیونگاااااا..... تهیونگاااااا!!!!!
_ها....
+حولمو میدی؟
_حولت که اینجا نیست...
+خوب حوله ی خودت!
_چی؟
+گفتم حوله ی خودت....
_اها خوب حوله ی من... ای خدا... باشه...
حوله رو بهم داد.... پوشیدمش و امدم بیرون....
+مرسی.....
و روی لپش رو بوس کردم.... گونه هاش قرمز شده بودن...
(پایان فلش بک)
اشک توی چشام جمع شد... ولی خودمو کنترل کردم... از حموم امدم بیرون...
تهیونگ خیلی ریلکس رو مبل لم داده بود... تا میخواستم برم مادر ته امد....
م ته:دخترم رفتی حموم؟
+بله...
م ته:پس بیت بریم لباساتو بهت بدم تا بپوشی....
+چشم....
با مادر ته رفتیم تو یکی از اتاقا.....
خدمتکارا اول یکم ارایشم کردن و بعد لباسم رو درست کردن و تنم کردن....
(چند دقیقه بعد)
کاملا اماده شده بودم(عکس لباس اسلاید سوم) خیلی از لباسم بدم میومد... مادر ته انتخابش کرده بود.... فقط خدا خدا میکردم این مجلس کوفتی زود تر تموم بشه....
جا تهیونگ
لباسمو پوشیده بودم و منتظر بودم نونا بیا پایین... یعنی چه شکلی شده بود؟ عین همیشه خوشگل....
(جای نونا)
م ته:بریم عزیزم؟
+بله....
م ته:فقط یه چیزی...
+جانم....
م ته:فیلمبردار پایینه... سعی کن جذاب راه بری...
+ب باشه...
خدمتکارا دامنم رو گرفته بودن... فیلمبردار هم داشت ازم فیلم میگرفت... اروم از پله ها امدم پایین... تهیونگ رو دیدم... یه کت و شلوار شیک پوشیده بود... خیلی جذابش کرده بود... کنار ماشین وایساده بود...
وقتی رسیدم جای تهیونگ... یه لبخند کوچیک بهش زدم و تو ماشین نشستم...
از زبون ته:خیلی جذاب شده بود.... بخوصوص سر اون لبخندی که بهم زد.... داشتم میمردم...
خوب خوب.... فهمیدین چه سوتیی دادم؟ 😂😂🤝🤝
پارت قبلی رو باید ساعت 6 میزاشتم... بعد هواسم نبوده ساعت 5 نیم گذاشتم... 😂😂
فکر میکردم باید ساعت 5 بزارم بعد دیدم دیر شده پایینش نوشتم ببخشید دیر شد😂😂😂😂
م ته:خوب.... کدوم؟
+من واقعا نظری ندارم.... خودتون انتخاب کنین لطفا....
م ته:پس همسو میگیرم....
+عا.....
م ته:میگم تا شب برات اماده کنن.....
+ممنونم..... میتونم برم یه دوش بگیرم؟....
م ته:اره عزیزم.... برو تو اتاق ته...
+چشم....
بلند شدم و به سمت اتاق ته رفتم... در زدم....
_بیا تو...
اروم در رو باز کردم... روی مبل کناری تختش نشسته بود و با گوشیش ور میرفت....
+ت تهیونگ...
_بعله...
+حموم کجاست؟
_یادت نمیاد واقعا؟
+نع....
_اونا... اونجاست... (اشاره کرد)
+اها ممنون....
وارد حموم شدم... لباسامو در اوردم و....
(چند دقیقه بعد)
+اوممممم..... تهیونگ...
_مطمئنم حوله میخوای....
+اهوم....
_بگیر....
کنار در وایساد و حوله رو به طرفم دراز کرد... اروم در حموم رو باز کردم و حوله رو گرفتم.... وقتی که حوله رو گرفتم یاد یه چیزی افتادم...
(فلش بک)
+تهیونگاااااا..... تهیونگاااااا!!!!!
_ها....
+حولمو میدی؟
_حولت که اینجا نیست...
+خوب حوله ی خودت!
_چی؟
+گفتم حوله ی خودت....
_اها خوب حوله ی من... ای خدا... باشه...
حوله رو بهم داد.... پوشیدمش و امدم بیرون....
+مرسی.....
و روی لپش رو بوس کردم.... گونه هاش قرمز شده بودن...
(پایان فلش بک)
اشک توی چشام جمع شد... ولی خودمو کنترل کردم... از حموم امدم بیرون...
تهیونگ خیلی ریلکس رو مبل لم داده بود... تا میخواستم برم مادر ته امد....
م ته:دخترم رفتی حموم؟
+بله...
م ته:پس بیت بریم لباساتو بهت بدم تا بپوشی....
+چشم....
با مادر ته رفتیم تو یکی از اتاقا.....
خدمتکارا اول یکم ارایشم کردن و بعد لباسم رو درست کردن و تنم کردن....
(چند دقیقه بعد)
کاملا اماده شده بودم(عکس لباس اسلاید سوم) خیلی از لباسم بدم میومد... مادر ته انتخابش کرده بود.... فقط خدا خدا میکردم این مجلس کوفتی زود تر تموم بشه....
جا تهیونگ
لباسمو پوشیده بودم و منتظر بودم نونا بیا پایین... یعنی چه شکلی شده بود؟ عین همیشه خوشگل....
(جای نونا)
م ته:بریم عزیزم؟
+بله....
م ته:فقط یه چیزی...
+جانم....
م ته:فیلمبردار پایینه... سعی کن جذاب راه بری...
+ب باشه...
خدمتکارا دامنم رو گرفته بودن... فیلمبردار هم داشت ازم فیلم میگرفت... اروم از پله ها امدم پایین... تهیونگ رو دیدم... یه کت و شلوار شیک پوشیده بود... خیلی جذابش کرده بود... کنار ماشین وایساده بود...
وقتی رسیدم جای تهیونگ... یه لبخند کوچیک بهش زدم و تو ماشین نشستم...
از زبون ته:خیلی جذاب شده بود.... بخوصوص سر اون لبخندی که بهم زد.... داشتم میمردم...
خوب خوب.... فهمیدین چه سوتیی دادم؟ 😂😂🤝🤝
پارت قبلی رو باید ساعت 6 میزاشتم... بعد هواسم نبوده ساعت 5 نیم گذاشتم... 😂😂
فکر میکردم باید ساعت 5 بزارم بعد دیدم دیر شده پایینش نوشتم ببخشید دیر شد😂😂😂😂
۵.۶k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.