پارت. 32. (پارت اخر)
#پارت. 32. (پارت اخر)
آیدا:
بادردی توی سرم و قفسه سینم چشمامو باز کردم
هرچی فکر کردم چیزی یادم نیومد ک اخر سر یاد اخرین اتفاق افتادم ک آرمان منو بزور سوار ماشینش کرد و تصادف کردیم
وایسا ببینم آرمان کجاس اصلا
داد زدم
اهااااای من کجامممم؟؟ آرماااااان؟؟؟؟؟
یه دفعه هانیه اومد و گفت
آروم باش تا همه چیرو بهت بگم اروم باش خواهر گلم ترو خدا آروم باش
گفتم
چرا مشکی پوشیدی چی شدههه؟؟ آرماننن کجاسسست؟؟
همه چیرو برام تعریف کرد
وقتی گفت قلب آرمان تو سینه منه ناخداگاه دستمو گذاشتم رو اون قسمت
و دیگ احساس کردم قلبم نزد، و تنها چیزی ک شنیدم صدای جیغ هانیه بود
هانیه:
آقای دکتر چی شد؟
متاسفانه ما تمام تلاشمونو کردیم ولی شک بسیار بزرگی بهشون وارد شده تسلیت میگم
بله همه چی همیشه اونجوری ک ما میخوایم تموم نمیشه
قدر این لحظه های چه شاد چه غمگینتونو بدونید
اینم پارت اخر رمان قلب مرده:)
شاد باشید »»»»»
آیدا:
بادردی توی سرم و قفسه سینم چشمامو باز کردم
هرچی فکر کردم چیزی یادم نیومد ک اخر سر یاد اخرین اتفاق افتادم ک آرمان منو بزور سوار ماشینش کرد و تصادف کردیم
وایسا ببینم آرمان کجاس اصلا
داد زدم
اهااااای من کجامممم؟؟ آرماااااان؟؟؟؟؟
یه دفعه هانیه اومد و گفت
آروم باش تا همه چیرو بهت بگم اروم باش خواهر گلم ترو خدا آروم باش
گفتم
چرا مشکی پوشیدی چی شدههه؟؟ آرماننن کجاسسست؟؟
همه چیرو برام تعریف کرد
وقتی گفت قلب آرمان تو سینه منه ناخداگاه دستمو گذاشتم رو اون قسمت
و دیگ احساس کردم قلبم نزد، و تنها چیزی ک شنیدم صدای جیغ هانیه بود
هانیه:
آقای دکتر چی شد؟
متاسفانه ما تمام تلاشمونو کردیم ولی شک بسیار بزرگی بهشون وارد شده تسلیت میگم
بله همه چی همیشه اونجوری ک ما میخوایم تموم نمیشه
قدر این لحظه های چه شاد چه غمگینتونو بدونید
اینم پارت اخر رمان قلب مرده:)
شاد باشید »»»»»
۲۳.۷k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.