پارت. 22
#پارت. 22
دو هفته ای میشد اومده بودم اینجا و امروز قرار بود برگردم، ارمان خیلی شمارمو میگرفت ولی من جواب نمیدادم و میخواستم امروز ک رسیدم برم و سوپرایزش کنم
(چند ساعت بعد)
بلاخره رسیدم ایران و شماره ارمانو گرفتم
سلام چطوری آرمان!؟
خیلی سرد گفت
خوبم ممنون کاری داری؟؟
گفتم
چیزی شده چرا اینجوری شدی تو آرمان؟
گفت:
فکر نمیکنم به تو مربوط باشه
گفتم
نمیفهممت اصلا من رسیدم ایران حتما حتما باید عصر ببینمت منتظرتم کافه همیشگی
بدون خدافظی هم قطع کردم روش
آرمان:
دیشب از سردرد زیاد خوابم نبرده بود هنوزم باورم نشده بود ک ایدا همچین کاری کرده باشه همون روزی ک رفت یه نفر چند تا عکس برام فرستاد ک اصلا دوست ندارم راجبشون حرف بزنم
از لج آیدام رفتم از یکی از دانشجو ها خاستگاری کردمو گفت ک باید نامزد کنیم منم دوباره از لج آیدا قبول کردم و خانوادمون گفتن ک اخر هفته عقد و عروسی رو باهم بگیریم
آوام ک از خدا خواسته قبول کرد دختر قشنگی بود ولی من هنوزم ایدا رو با اون کاری ک کرده بود دوسش داشتم دیشبم زنگ زده بود ک قراره بیاد و این اصلا برای من یکی ک خوب نبود
دو هفته ای میشد اومده بودم اینجا و امروز قرار بود برگردم، ارمان خیلی شمارمو میگرفت ولی من جواب نمیدادم و میخواستم امروز ک رسیدم برم و سوپرایزش کنم
(چند ساعت بعد)
بلاخره رسیدم ایران و شماره ارمانو گرفتم
سلام چطوری آرمان!؟
خیلی سرد گفت
خوبم ممنون کاری داری؟؟
گفتم
چیزی شده چرا اینجوری شدی تو آرمان؟
گفت:
فکر نمیکنم به تو مربوط باشه
گفتم
نمیفهممت اصلا من رسیدم ایران حتما حتما باید عصر ببینمت منتظرتم کافه همیشگی
بدون خدافظی هم قطع کردم روش
آرمان:
دیشب از سردرد زیاد خوابم نبرده بود هنوزم باورم نشده بود ک ایدا همچین کاری کرده باشه همون روزی ک رفت یه نفر چند تا عکس برام فرستاد ک اصلا دوست ندارم راجبشون حرف بزنم
از لج آیدام رفتم از یکی از دانشجو ها خاستگاری کردمو گفت ک باید نامزد کنیم منم دوباره از لج آیدا قبول کردم و خانوادمون گفتن ک اخر هفته عقد و عروسی رو باهم بگیریم
آوام ک از خدا خواسته قبول کرد دختر قشنگی بود ولی من هنوزم ایدا رو با اون کاری ک کرده بود دوسش داشتم دیشبم زنگ زده بود ک قراره بیاد و این اصلا برای من یکی ک خوب نبود
۲.۴k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.