برده part
برده ﴾۳۲ part
جونگ کوک متعجب نگاهش کرد چرا بعد لحنش عوض شده بود با ابروی که بالا زد نجوا کرد: یادم نمیاد شایدم آره شایدم نه
همینکه یه سول میخواست ازش دور بشه و به رقص خاتمه بده جونگ کوک محکم دستشو گرفت دوباره به سوی خودش کشید و حال هر دوست هایش را روی کمرش گذاشت محکم لب زد : هنوز رقص تموم نشده
یه سول با انداختن نگاهش زیر لبی نجوا کرد : متأسفم جونگ کوک شی
هویون با گذاشتن آرنجش روی شونه جیمین خنده ای کرد و گنگ گفت : حالا راضی شدی جیمی ببین دارن میرقصن
جیمین درحالیکه هر دو دست هایش را داخل جیب شلوار مشکی ای برده بود خندید و گفت : نه هنوز چون من هیچ وقت راضی نمیشم
هویون بدون مکث ادامه داد : حتا اگه من بخوام
جیمین لحظه ای به چشم هایش خیره شد چی در اون چشم ها بودن که جیمین رو تسخیر میکردن چیزی مانند جادو هویون سریع نگاهش رو دزدید و آرنجش رو پایین آورد جیمین به یاد آوردن انگشتر های که داخل جیبش بودن آهانی گفت و از داخل جیبش بیرون کشید و جلوی هویون گرفت و گفت : هویونی ببین اینا رو امروز خریدم
هویون نگاهی به انگشتر های توی دست جیمین کرد دوتا حلقه مشکی که طرح کهکشان و ستاره های سفیدی داشتن لوکس و خفن بودن هویون با برداشتن یکی از انگشتر ها به دستش انداخت
حال به انگشت هر دو آنها بودن هویون تک خنده باحالی کرد و گفت : باحاله
جیمین : آره خیلی
صدای مراحمی باعث محو شدن خنده آنها شد آری با لباس کوتاه قرمز رنگ کناره جیمین ایستاد نگاه پر نفرتی به هویون کرد ولی روبه جیمین با ناز گفت : پسر عمو میای برقصیم
جیمین که به شدت از همچین ادا های متنفر بود و فقط عاشق باحالی هویون بود با ادای شبیه آری دستشو بالا آورد و گفت : نه دختر عمو نمیام
آری : عی چرا جیمین جون بیا برقصیم
لوس بازوی جیمین رو گرفت و با التماسی نگاه کرد هویون فقط با پوزخندی که حاصل از ترحم بود نگاهش میکرد چون مطمئن بود که جیمین قبول نمیکنه... جیمین دست آری رو از روی بازویش برداشت و سریع گوشی اش را از جیبش بیرون کشید بلافاصله روی گوش اش گذاشت درحین دور شدن از اونا با صدای بلند حرف میزد : آلو.... آره منم خوبم
و حال هویون بود که زد زیر خنده با صدای بلند میخندید جون جیمین ضایع اش کرده بود حتا تماس هم برایش نیامده بود را خنده روبه آری کرد : به لطف تو خندیدم از این ره بعد آیدم بنداز برای جشن تولد بچه ها به جای دلقک تو رو ببرم
۳۰ لایک ۵۰ کامنت
جونگ کوک متعجب نگاهش کرد چرا بعد لحنش عوض شده بود با ابروی که بالا زد نجوا کرد: یادم نمیاد شایدم آره شایدم نه
همینکه یه سول میخواست ازش دور بشه و به رقص خاتمه بده جونگ کوک محکم دستشو گرفت دوباره به سوی خودش کشید و حال هر دوست هایش را روی کمرش گذاشت محکم لب زد : هنوز رقص تموم نشده
یه سول با انداختن نگاهش زیر لبی نجوا کرد : متأسفم جونگ کوک شی
هویون با گذاشتن آرنجش روی شونه جیمین خنده ای کرد و گنگ گفت : حالا راضی شدی جیمی ببین دارن میرقصن
جیمین درحالیکه هر دو دست هایش را داخل جیب شلوار مشکی ای برده بود خندید و گفت : نه هنوز چون من هیچ وقت راضی نمیشم
هویون بدون مکث ادامه داد : حتا اگه من بخوام
جیمین لحظه ای به چشم هایش خیره شد چی در اون چشم ها بودن که جیمین رو تسخیر میکردن چیزی مانند جادو هویون سریع نگاهش رو دزدید و آرنجش رو پایین آورد جیمین به یاد آوردن انگشتر های که داخل جیبش بودن آهانی گفت و از داخل جیبش بیرون کشید و جلوی هویون گرفت و گفت : هویونی ببین اینا رو امروز خریدم
هویون نگاهی به انگشتر های توی دست جیمین کرد دوتا حلقه مشکی که طرح کهکشان و ستاره های سفیدی داشتن لوکس و خفن بودن هویون با برداشتن یکی از انگشتر ها به دستش انداخت
حال به انگشت هر دو آنها بودن هویون تک خنده باحالی کرد و گفت : باحاله
جیمین : آره خیلی
صدای مراحمی باعث محو شدن خنده آنها شد آری با لباس کوتاه قرمز رنگ کناره جیمین ایستاد نگاه پر نفرتی به هویون کرد ولی روبه جیمین با ناز گفت : پسر عمو میای برقصیم
جیمین که به شدت از همچین ادا های متنفر بود و فقط عاشق باحالی هویون بود با ادای شبیه آری دستشو بالا آورد و گفت : نه دختر عمو نمیام
آری : عی چرا جیمین جون بیا برقصیم
لوس بازوی جیمین رو گرفت و با التماسی نگاه کرد هویون فقط با پوزخندی که حاصل از ترحم بود نگاهش میکرد چون مطمئن بود که جیمین قبول نمیکنه... جیمین دست آری رو از روی بازویش برداشت و سریع گوشی اش را از جیبش بیرون کشید بلافاصله روی گوش اش گذاشت درحین دور شدن از اونا با صدای بلند حرف میزد : آلو.... آره منم خوبم
و حال هویون بود که زد زیر خنده با صدای بلند میخندید جون جیمین ضایع اش کرده بود حتا تماس هم برایش نیامده بود را خنده روبه آری کرد : به لطف تو خندیدم از این ره بعد آیدم بنداز برای جشن تولد بچه ها به جای دلقک تو رو ببرم
۳۰ لایک ۵۰ کامنت
- ۲.۵k
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط