وقتی محبوب ترین توی دانشگاه بود و
وقتی محبوب ترین توی دانشگاه بود و........
.
.
ات ویو:
صدای گوشیم در اومد وای باید پاشم امروز روز اول دانشگاه نباید دیر کنم از تخت عزیزم دل کندم رفتم دستشویی و کارهای لازم انجام دادم نشستم جلو آینه یه آرایش لایت کردم و لباس پوشیدم عطر مورد علاقه یونجی که برای تولدم خرید بود زدم کفشام برداشتم رفتم طبقه پایین از بابام و آجوما خداحافظی کردم رفتم سوار ماشین شدم بادیگارد ها رسوندنم
کوک ویو
خوابیده بودم که صدای در اومد
مامان.ک:پسرم بیداری؟
تق،تق(صدای در مثلاً)
مامان.ک: اومدم داخل
رفت داخل (بچه ها از الان به بعد علامت مامان کوک ∆ کوک- ات )
∆آیگو پسرم تو که هنوز خوابی نمی خوای که روز اولی دیر برسی
-مامان یه پنج دقیقه دیگه (با خوابآلودگی)
∆باشه پس میرم به پسرا زنگ میزنم میگم نمیری
-چی اونا میخوان سر صبحی بیان اینجا (از جاش پرید
∆ اوهم میخوان با تو برن دانشگاه نمیدونم باز میخواین چیکار کنید آماده شو بیا پایین صبحونه خدمتکارا صبحونه آماده کردن
-باش...........
۲لایک
زیادمون کنید🥺
#جونگکوک #رمان #فیک #تازه-کار #سناریو #مافیا #دانشگاه #ا/ت #عاشقانه #آرمی #تابعه-قوانین #ویسگون
.
.
ات ویو:
صدای گوشیم در اومد وای باید پاشم امروز روز اول دانشگاه نباید دیر کنم از تخت عزیزم دل کندم رفتم دستشویی و کارهای لازم انجام دادم نشستم جلو آینه یه آرایش لایت کردم و لباس پوشیدم عطر مورد علاقه یونجی که برای تولدم خرید بود زدم کفشام برداشتم رفتم طبقه پایین از بابام و آجوما خداحافظی کردم رفتم سوار ماشین شدم بادیگارد ها رسوندنم
کوک ویو
خوابیده بودم که صدای در اومد
مامان.ک:پسرم بیداری؟
تق،تق(صدای در مثلاً)
مامان.ک: اومدم داخل
رفت داخل (بچه ها از الان به بعد علامت مامان کوک ∆ کوک- ات )
∆آیگو پسرم تو که هنوز خوابی نمی خوای که روز اولی دیر برسی
-مامان یه پنج دقیقه دیگه (با خوابآلودگی)
∆باشه پس میرم به پسرا زنگ میزنم میگم نمیری
-چی اونا میخوان سر صبحی بیان اینجا (از جاش پرید
∆ اوهم میخوان با تو برن دانشگاه نمیدونم باز میخواین چیکار کنید آماده شو بیا پایین صبحونه خدمتکارا صبحونه آماده کردن
-باش...........
۲لایک
زیادمون کنید🥺
#جونگکوک #رمان #فیک #تازه-کار #سناریو #مافیا #دانشگاه #ا/ت #عاشقانه #آرمی #تابعه-قوانین #ویسگون
- ۳.۳k
- ۲۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط