رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_۶۴
_سامی خیلی خوبه! ینی هرچی بگی این پسر ته بامعرفتیه! من باوجود سامی هیج مشکلی نداشتم اونجا! مرسی ازش بابت همه چی
سامی: چه حرفیه اخه، وظیفمه!
بهار: خب بقیه ش!
_والا بعدش تند تند ازش خدافظی کردم برم کلاس انقد سریع دویدم محکم خوردم ب کسی خاستم عذرخواهی کنم دیدم ماهوره اصا اهمیتی نداد رف برا خودش! کیف پولشم افتاد ولی اصا مهم نبود حتی برنگشت ببینه چ خبره!
ماهور با تعجب نگام میکرد
+ عه تو همونی!!
چش غره ای رفتم بش _ خفه ینی یادت نی!؟ اره جون عمه ت! اره ارواح قبر پاپابزرگت!
+ من ب دانشجوها توجهی نمیکنم!
پوزخندی زدم_ تو به هیچکی جز خودت توجه نمیکنی! ولی بعدش بت گفتم نه؟
+شاید!
میخاسم خفه ش کنم ک چیزی نگفتم
فاطی : خب جالب شد ادامه!؟
_همیت دیه رفتم کلاس بعد کلاس کیفو باز کردم بفمم اسمش چیه بعد از یکی پرسیدم بم گف کیه و گف برو فلان اتاق رفتم بش بدم اصلا نگا نکرد و تشکر اینام که بلد نیتی اصا خلاصه گذاشتمش اومدم بیرون
بهار: بعد فمیدی سامی و!.
_ ن بابا من تا بهمن ماه نمیدونسم سامی کیه هی اصرار میکرد ادبیات بردارم منم برداشتم و سر اولین کلاس اتفاقی کنار ملیس نشستم اخه اونم رشته ش بود
سامی اومد تو همه بلند شدن هنگیدم خلاصه کلی دلخورشدم!
سامان: بزور بیخیال شد بابا!
_سکووت! اسم ملیسو ک خوند فامیلیشونو فمیدم گفتم عه خاهر برادرن لابد بعد کلاس دیدم ملیس باماهور رف
فاطی: چطور گیج نشدی من موندم!
_ میگم ک فک کردم ملیسا و سامان ابجی داداشن و ... فک کردم ماهور دوس پسر یا شوهر ملیسه!
همه زدن زیر خنده
_ حناق! زهر مار کووفت بیشورا! از کجا بدونم خو بعدا فمیدم خانوادگی پارتی بازی کردن دانشگاه مال بابای طرفه!
سامان مث چی میخندید!
_همین دیگ الانم در خدمت شماییم!
بهار: منم فک کردم تو وسامی یجورایی دوستین ینی از میگم یعن...
سامی: نه نه هیچ فکری نکن ما هیچی نیست بینمون جز همین که می بینید!
ماهور ب سامی نگا میکرد
+که نیست!
سامی با جدیت بهش نگا کرد: نه نیست! مث خواهرمه!
واو اولین باره سامی چنین حرفی میزنه فک کنم خودشم مث دوست بودنو تا خواهر بودن بیشتر قبول داره پ!
ماهور ابروهاشو داد بالا و اوهومی گف
سپهر: خب خب بسه سر خواهر من دعوا نکنید به کسی نمیدم زوده فعلا!
زدیم زیر خنده
فاطی: خوشم میاد اصا حساس نشدی!
پادینا: چون ازتون خوشش اومده! وگرنه سپهر جونش واس ترانه در میره!
ولی درکل شماها خیلی خوبید!
سامان : نه سازگاریمون بالاست!
همه حال میکنن با ما!
بهار: شما خانوادگی حال میدید ب همه!
به فنا مون داد و قهقهه میزدیم رستوران پرشده بود از صدامون
سپهر گند زد بهش: پادینا ، امیر کو؟!
پادینا: گف کار دارم
زیر لب گفتم بهتر،خبرشو بیارن! انگاری فاطیناو ماهور ک کنارم بودن شنیدن!
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تنهایی #عشق #تکست_خاص #عاشقانه #خاصترین
_سامی خیلی خوبه! ینی هرچی بگی این پسر ته بامعرفتیه! من باوجود سامی هیج مشکلی نداشتم اونجا! مرسی ازش بابت همه چی
سامی: چه حرفیه اخه، وظیفمه!
بهار: خب بقیه ش!
_والا بعدش تند تند ازش خدافظی کردم برم کلاس انقد سریع دویدم محکم خوردم ب کسی خاستم عذرخواهی کنم دیدم ماهوره اصا اهمیتی نداد رف برا خودش! کیف پولشم افتاد ولی اصا مهم نبود حتی برنگشت ببینه چ خبره!
ماهور با تعجب نگام میکرد
+ عه تو همونی!!
چش غره ای رفتم بش _ خفه ینی یادت نی!؟ اره جون عمه ت! اره ارواح قبر پاپابزرگت!
+ من ب دانشجوها توجهی نمیکنم!
پوزخندی زدم_ تو به هیچکی جز خودت توجه نمیکنی! ولی بعدش بت گفتم نه؟
+شاید!
میخاسم خفه ش کنم ک چیزی نگفتم
فاطی : خب جالب شد ادامه!؟
_همیت دیه رفتم کلاس بعد کلاس کیفو باز کردم بفمم اسمش چیه بعد از یکی پرسیدم بم گف کیه و گف برو فلان اتاق رفتم بش بدم اصلا نگا نکرد و تشکر اینام که بلد نیتی اصا خلاصه گذاشتمش اومدم بیرون
بهار: بعد فمیدی سامی و!.
_ ن بابا من تا بهمن ماه نمیدونسم سامی کیه هی اصرار میکرد ادبیات بردارم منم برداشتم و سر اولین کلاس اتفاقی کنار ملیس نشستم اخه اونم رشته ش بود
سامی اومد تو همه بلند شدن هنگیدم خلاصه کلی دلخورشدم!
سامان: بزور بیخیال شد بابا!
_سکووت! اسم ملیسو ک خوند فامیلیشونو فمیدم گفتم عه خاهر برادرن لابد بعد کلاس دیدم ملیس باماهور رف
فاطی: چطور گیج نشدی من موندم!
_ میگم ک فک کردم ملیسا و سامان ابجی داداشن و ... فک کردم ماهور دوس پسر یا شوهر ملیسه!
همه زدن زیر خنده
_ حناق! زهر مار کووفت بیشورا! از کجا بدونم خو بعدا فمیدم خانوادگی پارتی بازی کردن دانشگاه مال بابای طرفه!
سامان مث چی میخندید!
_همین دیگ الانم در خدمت شماییم!
بهار: منم فک کردم تو وسامی یجورایی دوستین ینی از میگم یعن...
سامی: نه نه هیچ فکری نکن ما هیچی نیست بینمون جز همین که می بینید!
ماهور ب سامی نگا میکرد
+که نیست!
سامی با جدیت بهش نگا کرد: نه نیست! مث خواهرمه!
واو اولین باره سامی چنین حرفی میزنه فک کنم خودشم مث دوست بودنو تا خواهر بودن بیشتر قبول داره پ!
ماهور ابروهاشو داد بالا و اوهومی گف
سپهر: خب خب بسه سر خواهر من دعوا نکنید به کسی نمیدم زوده فعلا!
زدیم زیر خنده
فاطی: خوشم میاد اصا حساس نشدی!
پادینا: چون ازتون خوشش اومده! وگرنه سپهر جونش واس ترانه در میره!
ولی درکل شماها خیلی خوبید!
سامان : نه سازگاریمون بالاست!
همه حال میکنن با ما!
بهار: شما خانوادگی حال میدید ب همه!
به فنا مون داد و قهقهه میزدیم رستوران پرشده بود از صدامون
سپهر گند زد بهش: پادینا ، امیر کو؟!
پادینا: گف کار دارم
زیر لب گفتم بهتر،خبرشو بیارن! انگاری فاطیناو ماهور ک کنارم بودن شنیدن!
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تنهایی #عشق #تکست_خاص #عاشقانه #خاصترین
۲۵.۳k
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.