رمانعشق جاویدان
رمان:عشق جاویدان
پارت:نه
ویو دازای
دازای:خب....
چویا:خب؟
دازای: تو اسناد رو بهم میدی
چویا: چی به من میرسه
دازای: جونت
چویا:جونم؟
دازای:تو اگه اون اسناد رو لو بدی هم من هم خودت هم کل اعضای باند که خانواده دارن میمیرن
چویا:.....
دازای:جون من برام مهم نیست ولی تو (اروم گفتش)
چویا:چیزی گفتی
دازای: نه حالا باهام همراهی میکنی ؟!
چویا:فکر میکنم
دازای:ممنون
ویو چویا
یعنی همشون میمیرن هم من هم دازای
اخرین حرفشو با لبخند گفت لبخند خیلی زیبایی داره اَه چویا چی میگی اخه
واییییییی مدرسه ام دیر شد
سریع لباس هایی که دیشب پوشیده بودم رو با لباس های توی تنم عوض کردم به سمت در دویدم صدایی اومد رومو برگردوندم با چهری دازای رو به رو شدم
دازای: کجا بسلامتی
چویا:باید برم مدرسه مدرسه ام دیر شده
دازای:نابغه امروز شنبه ست تعطيله
چویا:اهم یادم نبود شرمنده
دازای:(پوزخند)
چویا:خب من دیگه میرم خونهی خودم
دازای:.....
پارت:نه
ویو دازای
دازای:خب....
چویا:خب؟
دازای: تو اسناد رو بهم میدی
چویا: چی به من میرسه
دازای: جونت
چویا:جونم؟
دازای:تو اگه اون اسناد رو لو بدی هم من هم خودت هم کل اعضای باند که خانواده دارن میمیرن
چویا:.....
دازای:جون من برام مهم نیست ولی تو (اروم گفتش)
چویا:چیزی گفتی
دازای: نه حالا باهام همراهی میکنی ؟!
چویا:فکر میکنم
دازای:ممنون
ویو چویا
یعنی همشون میمیرن هم من هم دازای
اخرین حرفشو با لبخند گفت لبخند خیلی زیبایی داره اَه چویا چی میگی اخه
واییییییی مدرسه ام دیر شد
سریع لباس هایی که دیشب پوشیده بودم رو با لباس های توی تنم عوض کردم به سمت در دویدم صدایی اومد رومو برگردوندم با چهری دازای رو به رو شدم
دازای: کجا بسلامتی
چویا:باید برم مدرسه مدرسه ام دیر شده
دازای:نابغه امروز شنبه ست تعطيله
چویا:اهم یادم نبود شرمنده
دازای:(پوزخند)
چویا:خب من دیگه میرم خونهی خودم
دازای:.....
- ۲.۵k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط