ازدواج اجباری

ازدواج اجباری
پارت هفدهم

ات:ازت ممنونم
کوک:چرا؟
ات:که منو دوست داری و
امروز رو باهام وقت گذروندی
خیلی وقت بود اینجوری بهم خوش نگذشته بود
کوکی:خوشحالم بهت خوش گذشته
من همیشه عاشقت میمونم
غذاشون تموم شد و رفتن خونه و تا ساعت ۴ و نیم صبح داشتن فیلم نگا میکردن
بعدشم رو کاناپه جفتشون خیلی کیوت خوابیده بودن
صبح همین ات بیدار شد اومد تکون بخوره که کوکی هم بیدار شد
صبحونشون رو خوردن و باهم مسابقه دو گذاشتن که هرکی زودتر برسه به کمپانی
رفتن و جونگ کوکی برنده شد(نکنه انتظار داشتید بزاره ات برنده شه؟)
رفتن و باهم تمرین کردن
جیمین ویو
حالم خیلی بده
چند روزه هیچی نخوردم
نخوابیدم
تنها کاری که میکنم اینه که میام اینجا تمرین میکنم گریه میکنم تمرین میکنم گریه میکنم
حالم اصلا خوب نیست
صدای اهنگ شنیدم از توی اتاق تمرین فاکس نو
با خودم گفتم شاید ات هم هست یا بقیه وز حالش خبر دارن
رفتم در رو زدم ولی همین که در زدم......

ات ویو
داشتیم با کوک تمرین میکردم که یکی در زد
اومد تو اون جیمین بود رنگ به رخسار نداشت رنگش پریده بود لاغر شده بود
ات:جیمین حالت خوبه؟
ات:جیمین(جیغ)

نویسنده ویو
.......







امروز دیگه خسته شدم انقد نوشتم
بقیش واسه فردا
فعلا بیدارم پس اگر درخواست سناریو تک پارتی یا هرچیز دیگه رو داشتید پی وی پیام بدید