بعد از اونروز پدر تهیونگ برای تشکر از خانواده فرانسوی اون

بعد از اونروز پدر تهیونگ برای تشکر از خانواده فرانسوی اونارو به یه شام دعوت کرد.
جیمین با شوق زیادی که بخاطر دیدن دوستش بود لباس رسمیش رو پوشید،البته اینم در نظر بگیریم که دو ساعتی میشد که سه نفر از اعضای خانوادشو معطل کرده بود.
بلاخره پایین اومد و با خوشحالی گفت بریم،راشل چشمی چرخوند و از خونه خارج شد،البته نمیشد نگفت که خودشم هم خوشحال نبود.
بعد از چند دقیقه به یه عمارت که کمی بزرگتر از عمارت خودشون بود رسیدن وارد شدن.
@ خوش اومدید
پدر تهیونگ با خوش آمدگویی گرمی که کرد باعث لبخند خانواده فرانسوی شد .
راشل به پدر تهیونگ سلام مرد و بعد بدون اینکه نگاهی به تهیونگ بندازه یا بهتره بگیم با نگاه گذرایی به تهیونگ سلام مرد و در آخر هم به مادرش.
.
سر سفره غذا پدر تهیونگ و راشل سر میز ، مادرها رو به رو هم ،تهیونگ و جیمین کنار هم و راشل رپ به رو تهیونک نشسته بودن که پدر تهیونگ ،چون وو سر صحبت رو باز کرد
@ خیلی ازتون بابت نجات تهیونگ ممنونم،از تعریف هایی که کرده بود راشل پیداش کرده بود،ازت ممنونم
+کاری نکردم...
مادر تهیونک با لبخند گرمی که زد حرف شوهرش رو تایید کرد و ادامه داد.
$ ولی اگه تو نبودی معلوم نبود چه اتفاقی میوفتاد.....حتی دلم نمیخواد بهش فک کنم
راشل لبخند آرومی زد و سرش رو انداخت پایین از نگاه تهیونگ بی خبر موند.
@ ما قراره برای انتخاب همسر برای تهیونگ یه مراسم بگیریم ،خوشحال میشیم شما هم تشریف بیارید
نگاه تهیونگ بدون مکثی از روی راشل گرفته و به پدرش داده شد و با تعجب نگاه کرد،مرد از این تصمیم خبر نداشت
£خیلی هم عالی،حتما میایم
جیمین آروم تو گوش تهیونگ زمزمه کرد
~اوو پسر قراره ازدواج کنی ،آماده ای؟
تهیونگ نگاه شکه شدش رو به جیمین داد
-اصلا
جیمین متوجه شکه شدن تهیونگ شده بود و همین باعث شکه شدن خودش شد
~خبر نداشتی ؟
-نه
دیدگاه ها (۰)

-بابا اصلا میفهمی چی میگی،تو حتی به من این موضوع رو نگفتی پد...

+بابت دیشب،خواستم ببینم حالت خوبه یانه،جیمین گفت خبر نداشتی....

طولی نکشید که مادرشون اومد و کمی غذا کشید و بود دوباره به ات...

راشل شاهدخت فرانسوی بود  که تازگی به ایتالیا نقل مکان کرده ب...

پارت : ۲۲

پشیمونی..پارت ۱۸ویو نویسندهجنا درحالی که نگاه سردش رو به کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط