قراردادعشق

#قرارداد_عشق
پارت ³⁰

بعد از یه صبح دل‌انگیز و پیاده‌روی حسابی، ا.ت و تهیونگ و بقیه با خستگی شیرینی به عمارت برگشتن.

همه دور میز ناهار جمع شدن و غرق صحبت و خنده بودن، اما تهیونگ یه جوری بود، انگار توی فکر بود.

ا.ت حس کرد یه چیزی ته دل تهیونگ رو قلقلک میده، یه چیزی که از خوشحالی صبحشون دورش می‌کنه.

بعد از ناهار، تهیونگ ا.ت رو کشید کنار و دستش رو گرفت. نگاهش پر از عشق بود اما یه سایه هم توش بود. "عشقم، باید یه چیزی بهت بگم."

قلب ا.ت شروع کرد به تند زدن. "چی شده تهیونگ؟ رنگت پریده."

"یه پیشنهاد کاریه. خیلی بزرگه. می‌تونه شرکت رو ده سال جلو بندازه." تهیونگ نفس عمیقی کشید. "اما... باید برم آمریکا."

دنیای ا.ت دور سرش چرخید. آمریکا؟ یعنی تهیونگ میره و... "چقدر؟ کی؟"

"دو هفته. شاید هم بیشتر. هرچی زودتر بهتر." تهیونگ دست ا.ت رو محکم‌تر فشار داد. "سخته برام. ولی چاره‌ای نیست. برای آینده ما."

ا.ت سعی کرد لبخند بزنه، اما لبخندش مثل شربت تلخ بود. "پس... من چی؟"

"تو اینجا می‌مونی. جای تو اینجاست. من زود برمی‌گردم." تهیونگ ا.ت رو در آغوش گرفت، محکم‌تر از همیشه.

انگار می‌خواست تموم گرمای وجودش رو توی اون لحظه به ا.ت منتقل کنه.

فردا صبح، عمارت حال و هوای دیگه‌ای داشت.
سکوت سنگینی حکم‌فرما بود. تهیونگ داشت آماده رفتن می‌شد.

ا.ت با چشم‌های اشک‌آلود بهش نگاه می‌کرد.
کوک، جیمین، سوهو، یونا و یورا هم برای خداحافظی اومده بودن.

یورا با یه لبخند پیروزمندانه به ا.ت نگاه می‌کرد. انگار منتظر همین لحظه بود.

تهیونگ چمدونش رو بست. قبل از رفتن، دوباره ا.ت رو بوسید.
بوسه‌ای طولانی و پر از خداحافظی.

"به زودی برمی‌گردم."

این آخرین کلمه‌ای بود که ا.ت از تهیونگ شنید، قبل از اینکه توی ماشین سیاه بشینه و از دیدش محو بشه.



#فیک #بی_تی_اس #کره_جنوبی #آرمی #فیکشن#وانشات #سناریو #کیپاپ #جدید#انهایپن
دیدگاه ها (۰)

#قرارداد_عشقپارت ³¹چند ماه از رفتن تهیونگ به آمریکا گذشته بو...

#قرارداد_عشقپارت ³²اما هرچه بیشتر موفق می‌شد، بیشتر می‌فهمید...

#قرارداد_عشقپارت ²⁹**پرش زمانی به صبح**"از زبان ا.ت:"چشمام ر...

#قرارداد_عشقپارت ²⁸تهیونگ برگشت به اتاق و گفت:" یونا و کوک ا...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

پارت 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط