رمان هم خونه های ما

«رمان هم خونه های ما»
پارت:۶
+:خب پس بیاین بریم پشت بوم،اونجا بنوشیم

پسرا با تعجب به رزی نگاه میکردن
+:ما همیشه میریم پشت بوم اونجا خیلی خوش میگذره
*:چرا منتظرین بیاین بریم دیگه«رو به پسرا»

بچه ها همه بلند شدن و به سمت پشت بوم حرکت کردن،ولی وقتی رسیدن پسرا با تعجب به پشت بوم نگاه میکرد

تهیونگ:شگفت انگیزه
جونکوک:باور نکردنیه
^:میدونم تعجب کردین ما خودمون پشت بومه مون رو این شکلی کردیم«عکس پشت بوم رو میزارم» یکم طول کشید ولی ارزشش رو داشت

بچه ها نشستن و تا ساعت ۵صبح نوشیدنی خوردن

ویو صبح رزی
+:وایی دیشب چیشد«خوابالو» ولش کن مهم نیست،برم صبحونه درست کنم

ساعت ۵عصر«نکنه میخواین کل روز رو بنویسم،مگه بیکارم»
+:میگم بچه ها میاین امروز مغازه رو تعطیل کنیم بریم خرید
-:موافقم
*:منم مشکلی ندارم
^:خیلی هم خوب،نظر شما چیه«رو به پسرا»

جیمین:ما موافقیم
+:خیلی هم خوب،پس دخترها بریم اماده بشیم
*:رزی میشه تو منو ارایش کنی
+:اره

بچه ها اماده شدن«عکس میزارم»و به پاساژ حرکت کردن
^:بلاخره رسیدیم بریم
-:اول چی بخریم
+:لباس«با جیغ خوشحالی»

ویو رزی
به سمت لباس فروشی حرکت کردیم و من یه لباس خیلی خوشگل دیدم
+:لیسا این چطوره؟
^:خیلی خوشگله،زود برو بپوشش بیا ببینیمت
+:باشه«رفت لباس رو پوشید»
*:خیلی بهت میاد
جونکوک:خیلی خوشگله«تو ذهنش»

«۱۰دقیقه بعد»
ویو رزی
بعد از کلی خرید داشتیم بر میگشتیم که یهو احساس کردم یکی پشت سرم هست،تا سرم رو برگردوندم،یه مرد نقاب دار رو دیدم
+:تو.....
ویو رزی
تا امدم جیغ بزنم یه پارچه امد رو دهنم.....
دیدگاه ها (۱)

«رمان هم خونه های ما»پارت:۷ویو رزیتا امدم جیغ بزنم یه پارچه ...

«رمان هم خونه های ما»پارت:۸تهیونگ:هیچی بگیر بخواب+:نه دیگه خ...

«رمان هم خونه های ما»پارت:۵رزی رفت در رو باز کنه ولی وقتی در...

«رمان هم خونه های ما»پارت:۴میز رو جمع کردن و برای خواب اماده...

فیک به من نگاه کن اسممو صدا کن(۱۱) P

اسلاید ۱ لباس ۲ موهاش ۳ دوستش ۴ اون عنتر ۴ لباس پسرا ۵ آرایش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط