ادامه پارت 2

my restless heart🤍⌛️
#Part2
# قلب_بی_قرار_من


+:س..سلا.. سلامم(هول)
_سلام ...احیانا شما برای استخدام آمدید ؟
+:امم بله برای استخدام آمدم فکر کنم شما رئیس این شرکتید شما یک مقدار بی نظمید چرا انقدر دیر کردید ناسلامتی شما رئیسید نباید انقدر دیر کنید خجالت داره واقعا من خیلی وقته اینجا منتظره جنابعالی هستم
_:جانم؟ چی گفتی ؟ تاحالا تو عمرم انسانی به این پرو ای ندیده بودم چطور به خودت جرئت دادی همچنین حرفی رو به کسی بگی که قراره تعیین کنه که استخدام میشی یا نه من به جای تو بودم همچنین حرفی نمیزدم نوچ نوچ نه نمیگفتم چون ادب حکم میکنه که به طرفم احترام بزارم (درو میبنده و میره سرجاش میشینه و به ماردلی اشاره میکنه رو مبل بشینه)
+: الان منظورتون اینکه من بی ادبم؟ اولن من و شما دوتا ادم متفاوتیم دومن من کار اشتباهی نکردم فقط بهتون گفتم که بدونید خودتون دیر میکنید من کارمند شما قراره بشم باید از رئیسم یاد بگیرم دیگه(نشسته رو مبل)
_:...

ادامه دارد. خماری 🫣


#رمان
#ادته
#نامی
دیدگاه ها (۳)

هعی

Our love letter ❤️🪄Part 23¶: سلام...مامان خیلی خوشایند نیست ...

my restless heart🤍⌛️#Part2# قلب_بی_قرار_من*ویو ماردلی*اون پس...

my restless heart🤍⌛️#Part1 #قلب_بی_قرار_منعلامت ها :👇نامجون:...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط