my restless heart🤍⌛️
my restless heart🤍⌛️
#Part1
#قلب_بی_قرار_من
علامت ها :👇
نامجون:_
ماردلی:+
تهیون:×
کیونگ مین:✓
[دیگه بقیه اضافه شدن همون موقع علامت اعلام میکنم]
*ویو ا.ت تو فرودگاه سئول (اینچئون)*
چمدونم رو بر داشتم و کم کم به سمت بیرون فرودگاه رفتم آخ که چه خوش حالم که بلخه امدم جایی که ارزو داشتم بیام یه تاکسی گرفتم و به به سمت هتل شیلای سئول وقتی رسیدم از زیباییش محو بودم بعد کمی مکث به داخل هتل رفتم و یه اتاق گرفتم و کلیدشو گرفتم و با چمدونم رفتم تو اتاقم و رو تخت اتاقم ولو شدم وای که چه خوش حالم که امدم اینجا بهتره دنبال کارم بگردم کاری که به بهنوش امدم اینجا
*ویو راوی*
ماردلی با هیجان بلند میشه و چمدونشو باز میکنه و یه لباس بر میداره و میپوشه و گوشیشو میگیره و از هتل میاد بیرون و میره و دنبال تبلیغ های کاری که در مورد اثار باستانی و هنری باشه میگرده تا بر میخوره به آدرس چند تا از این شرکت ها رو میگیرع و شروع میکنه به رفت تک تک این شرکتا رفتن چند تای اولو توی مساحبه کاریش قبول نشد ولی رفتش به شرکت N.M.P که
*ویو ماردلی*
واو چه شرکت بزرگی بود خدا کنه بتونم تو این شرکت کار کنم
رفتم داخل و رفتم سمت یه آقا
+:سلام آقا
×: سلام بفرمایید عمرتون
+:من برای استخدام آمدم
×:او بله دنبال من بیاید
*ویو تهیون*
یه دختر امد سمتم و گفت که برای استخدام امده و منم بردمش تو اتاق رئیس ، رئیس هنوز نیومده بود بهش یه فرم دادم و گفتم:«لطفاً این فرم پر کنید و منتظر بمونید تا رئیس بیاد و باهاتو مساحبه کنه»که در جواب بهم گفت ممنون و منم سر تکون دادم و رفتم بیرون
ادامه دارد. خماری 🫣
#نامجون
#ادته
#Part1
#قلب_بی_قرار_من
علامت ها :👇
نامجون:_
ماردلی:+
تهیون:×
کیونگ مین:✓
[دیگه بقیه اضافه شدن همون موقع علامت اعلام میکنم]
*ویو ا.ت تو فرودگاه سئول (اینچئون)*
چمدونم رو بر داشتم و کم کم به سمت بیرون فرودگاه رفتم آخ که چه خوش حالم که بلخه امدم جایی که ارزو داشتم بیام یه تاکسی گرفتم و به به سمت هتل شیلای سئول وقتی رسیدم از زیباییش محو بودم بعد کمی مکث به داخل هتل رفتم و یه اتاق گرفتم و کلیدشو گرفتم و با چمدونم رفتم تو اتاقم و رو تخت اتاقم ولو شدم وای که چه خوش حالم که امدم اینجا بهتره دنبال کارم بگردم کاری که به بهنوش امدم اینجا
*ویو راوی*
ماردلی با هیجان بلند میشه و چمدونشو باز میکنه و یه لباس بر میداره و میپوشه و گوشیشو میگیره و از هتل میاد بیرون و میره و دنبال تبلیغ های کاری که در مورد اثار باستانی و هنری باشه میگرده تا بر میخوره به آدرس چند تا از این شرکت ها رو میگیرع و شروع میکنه به رفت تک تک این شرکتا رفتن چند تای اولو توی مساحبه کاریش قبول نشد ولی رفتش به شرکت N.M.P که
*ویو ماردلی*
واو چه شرکت بزرگی بود خدا کنه بتونم تو این شرکت کار کنم
رفتم داخل و رفتم سمت یه آقا
+:سلام آقا
×: سلام بفرمایید عمرتون
+:من برای استخدام آمدم
×:او بله دنبال من بیاید
*ویو تهیون*
یه دختر امد سمتم و گفت که برای استخدام امده و منم بردمش تو اتاق رئیس ، رئیس هنوز نیومده بود بهش یه فرم دادم و گفتم:«لطفاً این فرم پر کنید و منتظر بمونید تا رئیس بیاد و باهاتو مساحبه کنه»که در جواب بهم گفت ممنون و منم سر تکون دادم و رفتم بیرون
ادامه دارد. خماری 🫣
#نامجون
#ادته
۱.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.