اهوی من
اهوی من
پارت ۱۱۴
(اهو)
بچم به دنیا امده بود خیلی خوشحال بودم بعد از دو روز مرخصم کردن ارسلان گفت هفته دیگ مهمون ها میان خیلی دلم میخواست بیبینم کی هستن،و واقعان حس مادر بودن خوب بود و این بیشتر منو خوشحال میکرد
(یک هفته بعد)
اهو: اراد پاشو کمکم کن شب مهمون ها میان تو هنوز نشستی
اراد: من خوشمنمیاد اونا بیان اه
اهو: چی اخلاق گندی داری تو دیگ مثل این بچه ها میگم پاشو ع
اراد: نمخوام نمخوام نمخوام
اهو: من تازه زایمان کردم خب نمتونم زیاد راه برم اراد جونم
اهو با موهاش ور میره وسرشو کچ میکنه
اراد: باشه عشوه نریز بگو چیکار کنم؟
اهو: خونه رو جارو کن گردگیری کن گل هارو اب بده منم میرم غذا درست کنم
اراد: زیاد غذا رو خوشمز نکن خوشم نمیاد
اهو: اراد جان من بگو اینا کین ک تو هنوز نیومدن داری حسادت میکنی
اراد: شوهرت تو دوره امپراطوری تو ملکه بودی
اهو: تو ک گفتی فقط ارکان زیپار و تو شوهرم بودی!
اراد: اینو نگفتم ک خوشم ازش نمیاد
اهو: الان ک خانوم داره بچه داره پس چرا حسودی میکنی و اینک چرا ارکان بهم چیزی نگفت
اراد: چون ک اون خبر نداشت نذاشتیم بفهمه چون داداش ارکان بود
(اهو)
لباس خوشگل تنم کردم ارایشم کردم یک رژ قرمز زدم تن انا هم یک لباس بلند مجلسی چین چین دار تنش کردم تن گیسو هم یک سرهمی امشب همه رو دعوت کرده بودم
رفتیمپیش اراد
اهو: اراد خوشگل شدیم؟
اراد:مگه عروسی ننم اینقدر به خودتون رسیدین
اهو: خب باید تو برخورد اول اراسته خوشگل باشیم
اراد: جلوی بچه نمتونم چیزی بگم انا برو تو اتاق در هم ببند
اراد به اهو اشاره میکنه ک بیاد پیشش بشینه
اهو میره پیشش میشینه ک اراد با انگشتش رژ لب اهو رو پاکمیکنه
اهو: چرا پاکش کردی اه
اراد: چون شوهرم روت غیرتیم و نمخوام بجز من برای کسی رژ قرمز بزنی
اهو: تو نمخوای لباستو عوض کنی
اراد: نه قشنگه همین
(لباس اراد دکمش هاش تا پایین باز بود استین هاشو داده بود بالا تتو هاش دست هایی رگیش نمایان شده بود)
اهو: خب اون زن داره بعدشم الیس غزل هم هستن این لباس نپوش (سرشو میندازه پایین)
اراد با دستش سر اهو رو میاره بالا
اراد: حسودی میشه هیکل جذاب شوهرتو کسی بیبینه؟
اهو:اره چطور تو حسودیت میشه من نشم دوست ندارم یقه لباس تا پایین باز باشه دوست ندارم دست هایی رگیتو به کسی غیر از من نشون بدی
اراد اهو رو میبوسه و بلند میشه بره لباس عوض کنه .....
پارت ۱۱۴
(اهو)
بچم به دنیا امده بود خیلی خوشحال بودم بعد از دو روز مرخصم کردن ارسلان گفت هفته دیگ مهمون ها میان خیلی دلم میخواست بیبینم کی هستن،و واقعان حس مادر بودن خوب بود و این بیشتر منو خوشحال میکرد
(یک هفته بعد)
اهو: اراد پاشو کمکم کن شب مهمون ها میان تو هنوز نشستی
اراد: من خوشمنمیاد اونا بیان اه
اهو: چی اخلاق گندی داری تو دیگ مثل این بچه ها میگم پاشو ع
اراد: نمخوام نمخوام نمخوام
اهو: من تازه زایمان کردم خب نمتونم زیاد راه برم اراد جونم
اهو با موهاش ور میره وسرشو کچ میکنه
اراد: باشه عشوه نریز بگو چیکار کنم؟
اهو: خونه رو جارو کن گردگیری کن گل هارو اب بده منم میرم غذا درست کنم
اراد: زیاد غذا رو خوشمز نکن خوشم نمیاد
اهو: اراد جان من بگو اینا کین ک تو هنوز نیومدن داری حسادت میکنی
اراد: شوهرت تو دوره امپراطوری تو ملکه بودی
اهو: تو ک گفتی فقط ارکان زیپار و تو شوهرم بودی!
اراد: اینو نگفتم ک خوشم ازش نمیاد
اهو: الان ک خانوم داره بچه داره پس چرا حسودی میکنی و اینک چرا ارکان بهم چیزی نگفت
اراد: چون ک اون خبر نداشت نذاشتیم بفهمه چون داداش ارکان بود
(اهو)
لباس خوشگل تنم کردم ارایشم کردم یک رژ قرمز زدم تن انا هم یک لباس بلند مجلسی چین چین دار تنش کردم تن گیسو هم یک سرهمی امشب همه رو دعوت کرده بودم
رفتیمپیش اراد
اهو: اراد خوشگل شدیم؟
اراد:مگه عروسی ننم اینقدر به خودتون رسیدین
اهو: خب باید تو برخورد اول اراسته خوشگل باشیم
اراد: جلوی بچه نمتونم چیزی بگم انا برو تو اتاق در هم ببند
اراد به اهو اشاره میکنه ک بیاد پیشش بشینه
اهو میره پیشش میشینه ک اراد با انگشتش رژ لب اهو رو پاکمیکنه
اهو: چرا پاکش کردی اه
اراد: چون شوهرم روت غیرتیم و نمخوام بجز من برای کسی رژ قرمز بزنی
اهو: تو نمخوای لباستو عوض کنی
اراد: نه قشنگه همین
(لباس اراد دکمش هاش تا پایین باز بود استین هاشو داده بود بالا تتو هاش دست هایی رگیش نمایان شده بود)
اهو: خب اون زن داره بعدشم الیس غزل هم هستن این لباس نپوش (سرشو میندازه پایین)
اراد با دستش سر اهو رو میاره بالا
اراد: حسودی میشه هیکل جذاب شوهرتو کسی بیبینه؟
اهو:اره چطور تو حسودیت میشه من نشم دوست ندارم یقه لباس تا پایین باز باشه دوست ندارم دست هایی رگیتو به کسی غیر از من نشون بدی
اراد اهو رو میبوسه و بلند میشه بره لباس عوض کنه .....
۵.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.