اهوی من
اهوی من
پارت ۱۱۵
صدای زنگ خونه به صدا امد در وا کردم
ایسان: سلام
کمند:سلام
اهو:سلام خوش امدین بفرمایید
ایسان: ع اقا اراد چطوری
میخواد بره بغلش کنه ک اراد خودشو کنار میزنه
اراد: من سرما خوردم نیا جای من خدای نکرده مریض میشی
پوریا: سلام خاله سلام عمو
اهو: سلام خوشتیپ
پارسا به سمت انا رفت و بهش یک شاخه گل داد ک خندم گرفت
پارسا: این گل تقدیم به خوشگل ترین دختر
انا: مرسی(لپ هاش سرخ میشه و سرشو پایین میندازه)
اراد انا رو بغل میکنه و گل پرت میکنه رو میز
اهو: ببخشید سرپاتون نگهداشتم بشینید براتون شربت بریزم راستی میشه اسم هاتون بدونم
ایسان: من ایسانم خونشام و شیطان
کمند: منم کمندم گرگینه و خونشام
پوریا: منم پوریام اینم داداشم پارسا
اهو:خب اینم دخترم انا این کوچلومون گیسو
رفتم براشون شربت ریختم و پذیرایی کردم نشستم پیش اراد
اهو: خیلی خوش امدین بفرمایید میل کنید نوش جانتان
اراد اروم ادعای اهو رو درمیاره
ایسان: خب اقا اراد تعریف کن چیکارا میکنی
اراد: به تو ربطی داره
ایسان: هنوز هم ک اون زبان تیزتو داری باید هم داشته باشی خب سنت زیاد شده دیگ سن زیاد بشه سگ تر میشی
اراد:من تازه اوج جونیمم تو پیر سگ شدی
ایسان: من تازه همین دیروز ۹۰۰سالم شد ولی تو هزارسالته بعد به میگی پیر
اراد: ۹۰۰ سال شیطان یعنی ۱۰ هزارسال
ایسان: رو چی حسابی؟
اراد:بعدن بهت میگم با رسم شکل
(اهو)
اراد ایسان کلی بهم دیگ سر به سر گذاشتن بقیه بچه ها امدن ارسلان غزل بهار مثل اراد خوششون نمیومد از ایسان کمند نشسته بودن تو اشپزخونه ک رفتم پیششون
اهو: زشته چرا اینجا نشستین؟
بهار: خوشمون نمیاد از اون دختره
اهو: مگه چیکارتون کرده
غزل: منو یک بار شکست داد
بهار: منم تو دانشگاه جادوگر ها دوست پسرمو گرفت
ارسلان: منم تو شمشیر زنی شکست داد
اهو: واقعا ک گذشته منن قبلا زن شوهرش بودم اونم میتونه بیاد منو بزنه
پارت ۱۱۵
صدای زنگ خونه به صدا امد در وا کردم
ایسان: سلام
کمند:سلام
اهو:سلام خوش امدین بفرمایید
ایسان: ع اقا اراد چطوری
میخواد بره بغلش کنه ک اراد خودشو کنار میزنه
اراد: من سرما خوردم نیا جای من خدای نکرده مریض میشی
پوریا: سلام خاله سلام عمو
اهو: سلام خوشتیپ
پارسا به سمت انا رفت و بهش یک شاخه گل داد ک خندم گرفت
پارسا: این گل تقدیم به خوشگل ترین دختر
انا: مرسی(لپ هاش سرخ میشه و سرشو پایین میندازه)
اراد انا رو بغل میکنه و گل پرت میکنه رو میز
اهو: ببخشید سرپاتون نگهداشتم بشینید براتون شربت بریزم راستی میشه اسم هاتون بدونم
ایسان: من ایسانم خونشام و شیطان
کمند: منم کمندم گرگینه و خونشام
پوریا: منم پوریام اینم داداشم پارسا
اهو:خب اینم دخترم انا این کوچلومون گیسو
رفتم براشون شربت ریختم و پذیرایی کردم نشستم پیش اراد
اهو: خیلی خوش امدین بفرمایید میل کنید نوش جانتان
اراد اروم ادعای اهو رو درمیاره
ایسان: خب اقا اراد تعریف کن چیکارا میکنی
اراد: به تو ربطی داره
ایسان: هنوز هم ک اون زبان تیزتو داری باید هم داشته باشی خب سنت زیاد شده دیگ سن زیاد بشه سگ تر میشی
اراد:من تازه اوج جونیمم تو پیر سگ شدی
ایسان: من تازه همین دیروز ۹۰۰سالم شد ولی تو هزارسالته بعد به میگی پیر
اراد: ۹۰۰ سال شیطان یعنی ۱۰ هزارسال
ایسان: رو چی حسابی؟
اراد:بعدن بهت میگم با رسم شکل
(اهو)
اراد ایسان کلی بهم دیگ سر به سر گذاشتن بقیه بچه ها امدن ارسلان غزل بهار مثل اراد خوششون نمیومد از ایسان کمند نشسته بودن تو اشپزخونه ک رفتم پیششون
اهو: زشته چرا اینجا نشستین؟
بهار: خوشمون نمیاد از اون دختره
اهو: مگه چیکارتون کرده
غزل: منو یک بار شکست داد
بهار: منم تو دانشگاه جادوگر ها دوست پسرمو گرفت
ارسلان: منم تو شمشیر زنی شکست داد
اهو: واقعا ک گذشته منن قبلا زن شوهرش بودم اونم میتونه بیاد منو بزنه
۵.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.