پارت ۶۷

+ یونگ ؟
که برگشت سمتم
- جات یونگ
دوییدم و پریدم توی بغلش
+ دلم برات یذره شده بود
- منم عزیزم دلم منم موچی نازم
+ میشه نری ؟
- جیمی من نمیتونم فرار کنم ولی یه نقشه ای دارم
از بغلش بیرون اومدم و روبه رویش وایستادم و یونگ اشکام و از صورتم پاک کرد
+ چه نقشه ای درای ؟
- بابام فهمیده که من میخوام با تو ازدواج کنم ولی مخالفه پس مجبورم یجوری یا راضیش کنم یام که ....
+ یام که چی ؟
- از سر راه ورشدارم
+ چیییییی؟ میدونی درمورد کی حرف میزنی بابات
- اون پدر واقعی من نیست ...
+ یعنی چی ؟ چرا تا حالا بهم نگفتی بودی ؟
- خب ماجراش طولانی
+ بگو میشنوم
- جیمینی من اصلا چینی نیستم
+ یونگی یه شوک دیگه بهم وارد کنی مطمئنم سکتهههههه میکنم
- بیا بشینیم تا برات داستان خودم و تعریف کنم
روی شن ها نشستیم و من سرم و روی شونه یونگ گذاشتم
- خب ماجرا از اونجایی شروع شد که پدرم که یه بازرگان معروف و پولدار چینی بود قصد کرد به کره بیاد مادرم توی کره یه غذا خوری بزرگ و مجلل داشت و بهترین غذا ها رو می‌پخت . وقتی پدرم به کره رسید همراه چند تا از آدماش به این غذا خوری اومد اونجا عاشق دختر زیبایی شد که از قضا همون صاحب رستوران بود مادرم اون بازرگان و دوست نداشت ولی بازرگان که مردی حریص بود دوست داشت اون دختر و به چنگ بیاره برای همین اونجا برای خودش یه اتاق گرفت تا نقشه شومش و عملی کنه ( یونگی سر جیمین و روی پاهاش گذاشت و شروع به ناز کردن موهاش کرد ) برای همین شب وقتی مادرم میخواسته بره خونش صداش میکنه و بهش سفارش غذا میده وقتی مادرم میخواسته میز غذا رو بزاره بره اونو کشید وانداخت روی زمین بعد بهش تجاوز کرد ( عوضی خر آخی دلم خنک شد ) بعد پدرم به زور مادرم با خودش به چین برد اونجا مجبورش کرد تا هرزش بشه مادرم هم که چاره ای نداشت اونجا موند تا زمانی که فهمید منو بارداره ولی پدرم منو نمیخواست مادرم پیش عموم ( همین امپراطور ) رفت بهش التماس کرد که فراریش بده عموم هم که عاشق اون دختر شده بود بهش کمک کرد ولی وقتی پدرم فهمید که مادرم از دستش فرار کرده میوفته دنبالش و همه جا رو دنبالش میگرده دریغ از اینکه مادرم اصلا از چین خارج نشده بود بلکه عموم اونو توی یه کلبه توی جنگل مخفی کرده بود توی همین جست و جو پدرم میمیره و مادرم با عموم به کره میان تا مادرم پیش خانوادش برگرده ولی وقتی خانواده مادرم داستان و میفهمن اونو از خودشون میرونن جز خواهر کوچکترش اون خواهرش و به خونه خودش میبره و ازش مراقبت میکنه تا وقتی که من به دنیا میام ولی موقع به دنیا اومدن من مادرم از دنیا میره و عموم منو به فرزندی قبول میکنه و بزرگم میکنه
+ چقدر غم انگیز سر خالت چی میاد ؟
- تو بهتر از من میدونی
+ من از کجا بدونم
فقط بهم یه لبخند زد یه دیقه وایسا نه امکان نداره
+ خالت همون ... همون مامان منههههههه ؟
سر تکون داد
+ یعنی من پسر خاله توام ؟
- آره
هنگ کرده بودم چیشد الان فهمیدم پسری که دوستش دارم در واقع پسر خالمه کرمام فعال شده بود
+ خجالت نمیکشی عاشق پسر خالت شدی ؟

خودم هنوز توی شوکممممم😂😂😅
دیدگاه ها (۳)

پارت ۶۸

پارت ۶۹

پارت ۶۶

پارت ۶۵

یه صدای خاص ، آدم خاص ، یا فکر و خاطره خاص تر ! یه ضربان نام...

چندپارتی تهیونگ * پارت 2

black flower(p,280)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط