رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۲
رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۲
# پارت ۲۴
ویو تهیونگ : کوک یه گوشی برام گذاشته بود نمیدونستم چی توشه وقتی بازش کردم با صحنهای که دیدم گریم شدید تر شد ..... چرا باید این رو واسه من میزاشت چرا آخه چرا همیشه کاری میکنه دلم بشکنه چرا همیشه اینقدر باهام بدجنسه ( با گریه ) ( نویسنده : کوک بدجنس هم باشه ته خوش جنسه 😅 منحرف نشینننن )
☆ویدیوی کوک
کوک : سلام .... ته الان که داری این ویدیو رو میبینی من الان دیگه پیشت نیستم
ته : چرا آخهههه .... ( گریه *
کوک : میدونم الان داغونی و داری گریه میکنی ... قوی باش لطفا .... من از دوست پسرای ضعیف خوشم نمیادااااا ( خنده )
ته : عوضی ... چی شد شدم دوست پسرت ؟ ( گریه )
کوک : راستش میدونی میخواستم اینو رو در رو بهت بگم ولی خب نشد ... میدونی خرسی من ، تو واقعا خفنی خیلی دوست دارم خیلی مهربونی و مهم تر از همه اینِکه واقعا دوسم داری ته با اومدن تو توی زندگیم احساس خوشبختی رو تجربه کردم قبلا فک میکردم من نمیتونم دیگه کسی جز ا.ت رو دوست داشته باشم ولی با تو به این نتیجه رسیدم که میتونم دوباره دوست داشته بشم 🥺 وجودت برام آرم بخش بود اینو بدون اگه الانم پیشتم توی اون قلب کوچولوت ... ته بهم قول بده انتقام جونمو بگیری .... ولی نه به قیمت تموم شدن جونت به قیمت آروم شدن روح سر گردان من ... خرسی کیوتم قول میدم میام به خوابت و همیشه مراقبتم❤️ فقط غذات رو خوب بخور و بلایی سرت نیار ... او راستی این گوشی ده ثانیهی دیگه میترکه ....
ته : ای وای ( ترسید )
کوک : شوخی بود همیشه میخواستم اینو بگم ( لبخند ) ( پایان ویدیو )
ته : ای عوضی .... چرا تنهام گذاشتی .... قول میدم که انتقامت رو بگیرم قول میدم .....
☆ ۴ روز بعد
ویو ا.ت : ۴ روز بود که کوک مرده بود ناراحت بودم ولی باید خودمو کنترل کنم با جیمین آشتی کرده بودم تصمیم گرفته بودیم تا یه سال دیگه ازدواج کنیم ... خوشحال بودم ولی الان نمیدونستم جسد کوک کجا دفن شده ...... هر روز خدا دل تنگ کوک بودم اون روز یکی از بادیگاردا اومد و بهم یه کارت داد
بادیگارد : خانم این کارت رو آقای تهیونگ دادن
ا.ت : ممنون میتونی بری
بادیگارد : فعلا ( میره )
ویو ا.ت : کارت رو باز کردم وقتی خوندمش تاریخ خاک سپاری کوک روش نوشته شده بود و آدرس جایی که خاک میشد فردا روز خاک سپاری بود استرس داشتم ولی خب باید میرفتم ......
( پایان فصل ۲ )
( نویسنده : بالاخره فصل ۲ هم تموم شد و خب خیلیییی خوشحالممممم 😆 تونستم فصل ۳ رو زود میزارم بی زحمت لایک بدین و دنبالم کنین ❤️🔥 )
# پارت ۲۴
ویو تهیونگ : کوک یه گوشی برام گذاشته بود نمیدونستم چی توشه وقتی بازش کردم با صحنهای که دیدم گریم شدید تر شد ..... چرا باید این رو واسه من میزاشت چرا آخه چرا همیشه کاری میکنه دلم بشکنه چرا همیشه اینقدر باهام بدجنسه ( با گریه ) ( نویسنده : کوک بدجنس هم باشه ته خوش جنسه 😅 منحرف نشینننن )
☆ویدیوی کوک
کوک : سلام .... ته الان که داری این ویدیو رو میبینی من الان دیگه پیشت نیستم
ته : چرا آخهههه .... ( گریه *
کوک : میدونم الان داغونی و داری گریه میکنی ... قوی باش لطفا .... من از دوست پسرای ضعیف خوشم نمیادااااا ( خنده )
ته : عوضی ... چی شد شدم دوست پسرت ؟ ( گریه )
کوک : راستش میدونی میخواستم اینو رو در رو بهت بگم ولی خب نشد ... میدونی خرسی من ، تو واقعا خفنی خیلی دوست دارم خیلی مهربونی و مهم تر از همه اینِکه واقعا دوسم داری ته با اومدن تو توی زندگیم احساس خوشبختی رو تجربه کردم قبلا فک میکردم من نمیتونم دیگه کسی جز ا.ت رو دوست داشته باشم ولی با تو به این نتیجه رسیدم که میتونم دوباره دوست داشته بشم 🥺 وجودت برام آرم بخش بود اینو بدون اگه الانم پیشتم توی اون قلب کوچولوت ... ته بهم قول بده انتقام جونمو بگیری .... ولی نه به قیمت تموم شدن جونت به قیمت آروم شدن روح سر گردان من ... خرسی کیوتم قول میدم میام به خوابت و همیشه مراقبتم❤️ فقط غذات رو خوب بخور و بلایی سرت نیار ... او راستی این گوشی ده ثانیهی دیگه میترکه ....
ته : ای وای ( ترسید )
کوک : شوخی بود همیشه میخواستم اینو بگم ( لبخند ) ( پایان ویدیو )
ته : ای عوضی .... چرا تنهام گذاشتی .... قول میدم که انتقامت رو بگیرم قول میدم .....
☆ ۴ روز بعد
ویو ا.ت : ۴ روز بود که کوک مرده بود ناراحت بودم ولی باید خودمو کنترل کنم با جیمین آشتی کرده بودم تصمیم گرفته بودیم تا یه سال دیگه ازدواج کنیم ... خوشحال بودم ولی الان نمیدونستم جسد کوک کجا دفن شده ...... هر روز خدا دل تنگ کوک بودم اون روز یکی از بادیگاردا اومد و بهم یه کارت داد
بادیگارد : خانم این کارت رو آقای تهیونگ دادن
ا.ت : ممنون میتونی بری
بادیگارد : فعلا ( میره )
ویو ا.ت : کارت رو باز کردم وقتی خوندمش تاریخ خاک سپاری کوک روش نوشته شده بود و آدرس جایی که خاک میشد فردا روز خاک سپاری بود استرس داشتم ولی خب باید میرفتم ......
( پایان فصل ۲ )
( نویسنده : بالاخره فصل ۲ هم تموم شد و خب خیلیییی خوشحالممممم 😆 تونستم فصل ۳ رو زود میزارم بی زحمت لایک بدین و دنبالم کنین ❤️🔥 )
۵.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.