فیک:"بزار نجاتت بدم"۲۴
ا.ت :پسرهی احمق !
جونگ کوک توی بار خونش نشسته بود و داشت یه بطری دیگه رو سر میکشید...
اینکه عادی بود !
اما نکتهی عجیب این بود که زخم جونگ کوک دست نخورده بود و همینطور داشت خون از دست میداد
ا.ت: هوی اوزگل ! هوس مردن کردی؟
جونگ کوک: کسی مثل من لیاقت درمان نداره...
ا.ت:باورم نمیشه انقدر بچه باشی جونگ کوک
ا.ت سمت اتاق رفت و جعبهی کمک های اولیه رو آورد:
خیلی کله شقی !
نشست تا پای جونگ کوک رو ببنده که جونگ کوک پاشو کنار کشید:
نیازی نیست...
ا.ت که دیگه واقعا خونش به جون اومده بود و پای جونگ کوک رو محکم گرفت و از قصد روی زخمشو فشار داد
جونگ کوک: آخ آخ آخ...
ا.ت: ببین پسر بچه...اونی که طلبکاره منم ! نه تو ! اینجا منم که دستور میدم که بمیره و کی زنده باشه! فهمیدی؟
جونگ کوک با این حرف ا.ت جوری خفه شد که گویی قرار نیست دیگه صداش دربیاد
ا.ت زخم جونگ کوک رو بست و به زور فرستادش تو اتاق و داد زد:
وای به حالت اگه ببینم پاشدی راه میری جئون جونگ کوک ! عین آدم بگیر بکپ !
جونگ کوک آب دهنشو قورت داد و تنن تند سرشو به نشانهی تایید بالا پایین کرد
.
.
.
ا.ت بعد بیرونزدن از عمارت جونگ کوک دوباره پیش رییس برگشت:
من ماموریتمو انجام دادم رئیس حالا شما به قولتون عمل کنید
رئیس: کارت خوب بود...ولی چرا انقدر عجله داری؟
ا.ت:دلیل خوبی دارم...
رئیس:میتونی بری...ولی برای امروز...فقط یکی !
ا.ت:فهمیدم رئیس...با اجازتون زودتر میرم تا دخل اون هرزه رو بیارم
رئیس:نوفق باشی !
.
.
.
계속
جونگ کوک توی بار خونش نشسته بود و داشت یه بطری دیگه رو سر میکشید...
اینکه عادی بود !
اما نکتهی عجیب این بود که زخم جونگ کوک دست نخورده بود و همینطور داشت خون از دست میداد
ا.ت: هوی اوزگل ! هوس مردن کردی؟
جونگ کوک: کسی مثل من لیاقت درمان نداره...
ا.ت:باورم نمیشه انقدر بچه باشی جونگ کوک
ا.ت سمت اتاق رفت و جعبهی کمک های اولیه رو آورد:
خیلی کله شقی !
نشست تا پای جونگ کوک رو ببنده که جونگ کوک پاشو کنار کشید:
نیازی نیست...
ا.ت که دیگه واقعا خونش به جون اومده بود و پای جونگ کوک رو محکم گرفت و از قصد روی زخمشو فشار داد
جونگ کوک: آخ آخ آخ...
ا.ت: ببین پسر بچه...اونی که طلبکاره منم ! نه تو ! اینجا منم که دستور میدم که بمیره و کی زنده باشه! فهمیدی؟
جونگ کوک با این حرف ا.ت جوری خفه شد که گویی قرار نیست دیگه صداش دربیاد
ا.ت زخم جونگ کوک رو بست و به زور فرستادش تو اتاق و داد زد:
وای به حالت اگه ببینم پاشدی راه میری جئون جونگ کوک ! عین آدم بگیر بکپ !
جونگ کوک آب دهنشو قورت داد و تنن تند سرشو به نشانهی تایید بالا پایین کرد
.
.
.
ا.ت بعد بیرونزدن از عمارت جونگ کوک دوباره پیش رییس برگشت:
من ماموریتمو انجام دادم رئیس حالا شما به قولتون عمل کنید
رئیس: کارت خوب بود...ولی چرا انقدر عجله داری؟
ا.ت:دلیل خوبی دارم...
رئیس:میتونی بری...ولی برای امروز...فقط یکی !
ا.ت:فهمیدم رئیس...با اجازتون زودتر میرم تا دخل اون هرزه رو بیارم
رئیس:نوفق باشی !
.
.
.
계속
۵۳.۵k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.