فیک:"لوسیفر"۱۵
آریل همینطور که داشت نودلارو هورت میکشید یهو خیلی متفکرانه به جیمین نگاه کرد و گفت:
ولی...اون دختره چطور مرد؟
جیمین با لپای پر جواب داد:
کی؟
آریل:ا.ت دیگه
جیمین: خیلی اتفاقی براثر تصادف مرد...به هیجده چرخ بهش زد و ماشینشو صاف انداخت وسط جنگل...به همین خاطر بدن اونو بهت دادم
آریل سر تکون داد:
که اینطور...
.
.
.
"فردای همان روز ساعت 8AM":
آریل خوشحال و شاد و خندان مثل همیشه در حال رفتن به دفتر وکالت بود و توی راه باهمه احوال پرسی میکرد.
اما این حال خوبی چندان دوومی نیاورد !
وقتی در دفترو باز کرد با صحنهلی روبهرو شد که اصلا خوش نداشت ببینه
همهی دفتر بهم ریخته بود
همهی پروندهها روی زمین بودو همهی ورقا پخش و پلا شده بودن
ولی این چیزی نبود که خون آریل روبه جوش آورده بود....
گلدونای عزیزش !
گلدونا وسط دفتر افتاده بودن و همه شکسته بودن
خاک گلا بیرون ریخته بود و گلا دیگه جون نداشتن آریل نگاهی به گلای بیچاره کرد وگفت:
میدونم کاری کی بوده... میدونم...لهت میکنمعوضییییییی
آریل اینو گفت و ناخودآگاه دوباره به شکل فرشته درومد.
پوستش سبز بود و موهای حناییش با گلای صورتی تزیین شده بودن
چشمای آبی رنگش بخاطر عصبانیت به رنگ قرمز درومده بودن و درحالی که گل بیجون رو توی دستاش گرفته بود نقشهی قتل لوسیفر رو طراحی میکرد
توی این هاگیر واگیر اتفاقی که نباید افتاد...و کسی که نباید داخل شد !
وویونگ با کلی پرونده دو دستاش یهو وارد اتاق شد:
سونبه...سونبه ببین چی پیدا کردم!...سونب...
وویونگ با دیدن آریل پرونده ها از دستش افتاد و پاهاش سست شد
آریل به سمت وویونگ برگشت:
ص...صبر کن وویونگ...همه چیزو برات توضیح میدم...
.
.
.
جونگ کوک یهو از صندلی بلند شد و به سمت مردی که دنبال ماموریت فرستاده بودش حمله برد:
یعنی چی که هیچی پیدا نکردید؟؟؟
×ق.ق.قربان باور کنید همه جا رو گشتیم ! هیچ چیز عجیبی پیدا نکردیم !
جونگ کوک:گمشید بیرون ! همتون !
عمارت در کسری از ثانیه تخلیه شد
چون کسی دلش نمیخواست به بدترین شکل ممکن بمیره!
جونگ کوک دوباره شروع به هوار داد کردن کرد:
امکان نداره امکان نداره امکان ندارههههه ! اون دخترهی موزی چیه که هیچ نشونهای ازش نیست؟
لحظهای مکث کرد و بعد رفت و حاضر شد:
خودم ته تو ماجرا رو درمیارم...
.
.
.
계속
ولی...اون دختره چطور مرد؟
جیمین با لپای پر جواب داد:
کی؟
آریل:ا.ت دیگه
جیمین: خیلی اتفاقی براثر تصادف مرد...به هیجده چرخ بهش زد و ماشینشو صاف انداخت وسط جنگل...به همین خاطر بدن اونو بهت دادم
آریل سر تکون داد:
که اینطور...
.
.
.
"فردای همان روز ساعت 8AM":
آریل خوشحال و شاد و خندان مثل همیشه در حال رفتن به دفتر وکالت بود و توی راه باهمه احوال پرسی میکرد.
اما این حال خوبی چندان دوومی نیاورد !
وقتی در دفترو باز کرد با صحنهلی روبهرو شد که اصلا خوش نداشت ببینه
همهی دفتر بهم ریخته بود
همهی پروندهها روی زمین بودو همهی ورقا پخش و پلا شده بودن
ولی این چیزی نبود که خون آریل روبه جوش آورده بود....
گلدونای عزیزش !
گلدونا وسط دفتر افتاده بودن و همه شکسته بودن
خاک گلا بیرون ریخته بود و گلا دیگه جون نداشتن آریل نگاهی به گلای بیچاره کرد وگفت:
میدونم کاری کی بوده... میدونم...لهت میکنمعوضییییییی
آریل اینو گفت و ناخودآگاه دوباره به شکل فرشته درومد.
پوستش سبز بود و موهای حناییش با گلای صورتی تزیین شده بودن
چشمای آبی رنگش بخاطر عصبانیت به رنگ قرمز درومده بودن و درحالی که گل بیجون رو توی دستاش گرفته بود نقشهی قتل لوسیفر رو طراحی میکرد
توی این هاگیر واگیر اتفاقی که نباید افتاد...و کسی که نباید داخل شد !
وویونگ با کلی پرونده دو دستاش یهو وارد اتاق شد:
سونبه...سونبه ببین چی پیدا کردم!...سونب...
وویونگ با دیدن آریل پرونده ها از دستش افتاد و پاهاش سست شد
آریل به سمت وویونگ برگشت:
ص...صبر کن وویونگ...همه چیزو برات توضیح میدم...
.
.
.
جونگ کوک یهو از صندلی بلند شد و به سمت مردی که دنبال ماموریت فرستاده بودش حمله برد:
یعنی چی که هیچی پیدا نکردید؟؟؟
×ق.ق.قربان باور کنید همه جا رو گشتیم ! هیچ چیز عجیبی پیدا نکردیم !
جونگ کوک:گمشید بیرون ! همتون !
عمارت در کسری از ثانیه تخلیه شد
چون کسی دلش نمیخواست به بدترین شکل ممکن بمیره!
جونگ کوک دوباره شروع به هوار داد کردن کرد:
امکان نداره امکان نداره امکان ندارههههه ! اون دخترهی موزی چیه که هیچ نشونهای ازش نیست؟
لحظهای مکث کرد و بعد رفت و حاضر شد:
خودم ته تو ماجرا رو درمیارم...
.
.
.
계속
۴۹.۷k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.