پارت

#پارت251

پتو را روی سرش کشید !
دلش میخواست از شدت هیجان جیغ بکشد!
بدنش یخ کرده و بی حس شده بود .
هنوز هم میتوانست گرمای لب هایش را روی صورتش حس کند!
دستش را مشت کرد و نفس عمیقی کشید و بینی اش پر شد از عطر روزبه!
چشم هایش را باز و بسته کرد.
یعنی واقعا دوستش داشت؟
چقدر احمق بود که تا الان متوجع نشده بود !!!
...
روزبه در را باز کرد و تا پایش را بیرون از اتاق گذاشت ، سرجایش میخ کوب شد...
صورتش را جمع کرد و عقب عقب وارد اتاق شد و دوباره در را بست.

_وای مهری بیا اینجا رو ...

باشنیدن صدای روزبه چشمان را باز کرد و سرش را از زیر پتو بیرون آورد.

_چیشده؟

روزبه با خنده گفت:

_بیا بیا اینجا یه چی نشونت بدم!!

مهری چشمانش را ریز کرد.

‌_مث همون کبوتره که آواز می خوند!

روزبه درحالی ک هنوزم می خندید ضربه ای به پیشانی اش زد .

_نه بیا این دفعه کبوترای عاشقو ببین!

مهری کنجکاو از جایش بلند شد و به طرف روزبه رفت .

روزبه به لای در را باز کرد و مهری را جلو کشید!

_اونجا رو ...

مهری هم چند ثانیه ای با تعجب نگاهشان کرد.

_چیه حالا مگه این؟

رویش را برگرداند و نگاهش ک به چشمانه روزبه افتاد !
هردو باهم بلند زیر خنده زدند!

بعد از چند ثانیه ک بی وقفه می خندیدند !
مهری با دست هایش صورتش را باد زد.

_خو ای چی داره الان ما داریم میخندیم؟

روزبه: دیدی این دفعه چاخان نکردم؟
دیدی؟ دیدی؟ کبوترای عاشقو؟

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت252روزبه: خب خنده بسه بیا بریم بیرون!مهری: بیرون چرا من...

_fr4._:#پارت253با صدای روزبه به خودش آمد.کمی جابه جا شد و نگ...

#پارت250_تا اسم نبری ولت نمیکنما!میخواست ب زور هم که شده از ...

#پارت249نفسی از سر آسودگی کشید.بلاخره گفت و خودش را راحت کرد...

تهیونگ: یک شکسته عادی ؟ ... مین جی آه ای کشید : نه یک شکست خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط