پارت هشتم فیک من عاشق دشمنم شدم:
پارت هشتم فیک من عاشق دشمنم شدم:
-میدونی با اینکار توی خیلی ضعیف شدی ، اگرم چند روز بهت غذا ندم کاملا ضعیف میشی و بعدش هم که میمیری
+ فکر کردی با کی طرفی ؟
من جزو بزرگترین سردسته های مافیا توی کل کره ام
اگر کسی بفهمه پارت میکنه
من مثل اون ضعیف هایی که برای شکنجه میگیری نیستم
- اهوم
+ یه سوال دارم
- برام مهم نیست
+ تو که میخواستی منو بکشی ، پس چرا منو نجات دادی ؟
- نمیخواستم کسی بجز من کارت رو تموم کنه
تو دشمن منی پس به دست منم کشته میشی
و تمام اعضای مافیات مال من میشن
+ هنوز خیلی بچه ای
- چی؟؟
+هنوز هم نمیدونی اگر گزارش اعضام به دست کله گنده های مافیا برسه
نابود میشی ؟
- کدوم اعضا ؟
+ اعضای عمارتم دیگه ...... صبر کن نه........
-باید توی انتخاب اعضا بیشتر دقت کنی ، همه شون سمت منن
+ لعنت بهشون ، هر چند که بهشون نیازی ندارم
خب هر کاری دوست داری بکن ، من هر درد شکنجه ای رو میتونم تحمل کنم
- خب باشه
هی جیمز ببرش اتاق سه ، شکنجه اش کن
! چشم آقا
بیاین بریم خانم ات
( ۴ ساعت بعد )
! آقا تموم شد
- آفرین ، حواست به اینا باشه من برم پیشش
! چشم
- به به خانم ات
+ فکر کردی چی ؟ با اینکارا من ضعیف میشم؟
- خواهیم دید ، نیازی به فکر کردن نیست
+ فقط مواظب باش ، ضربه هایی که من میزنم یه جوری هست که نفهمی از کجا خوردی
-فعلا که زندگی تو دست منه
هی جیمز
! بله آقا
- واسه قضیه ات آدمای مطمئن رو بزار که مبادا خیانت کنن
! چشم
( همین قضیه شکنجه و اینا میگذره تا ماه بعد ، ات هم خیلی کبود و سیاه و لاغر شده بود ، ولی زنده بود که این قضیه پشمای شوگا رو ریخته بود )
- چقدر این دختر قویه !
هنوز زنده اس
! آقا آقا ، سردسته سوم اومدن
- باشه برو منم میام
! من مواظب خانم ات نباشم ؟
- آها راست میگی ، باشه پس من میرم
! چشم
هی چجوری زنده ای ؟
+ مثل آدم
! بهت غذا نمیدن ؟
+ نه
! چرا پس هنوز زنده ای ، یه ماه گذشته
+ میدونی میخوام یه رازی رو بهت بگم
من شترم
! حیف گلوگه ای که قراره برای تو حروم شه
+ خب خب خب میشه یه دستمال بدی ، خون روی صورتم رو تمیز کنم
! نه
+ داره میره توی دهنم
! خب بره
+ میدونی که شوگا میزاره ؟
! پس بزار برم بپرسم
+ باشه
( جیمز میره که از شوکا بپرسه)
! آقا چه خبره ؟
- سریع باش، اسلحه رو بردار
! چشم
( شروع میکنن دعوا کردن ، توی این مدت ات یه نقشه داشت که اینا رو سرگرم کنه که برن و دستاش رو باز کنه که بره )
+ خب خب خب بالاخره آزاد شدن ،ای دستم
مونا بیا
؟ چشم خانم بادیگارد ها رو بیهوش کردم ، بریم
+ قربون دستت، بریم
-میدونی با اینکار توی خیلی ضعیف شدی ، اگرم چند روز بهت غذا ندم کاملا ضعیف میشی و بعدش هم که میمیری
+ فکر کردی با کی طرفی ؟
من جزو بزرگترین سردسته های مافیا توی کل کره ام
اگر کسی بفهمه پارت میکنه
من مثل اون ضعیف هایی که برای شکنجه میگیری نیستم
- اهوم
+ یه سوال دارم
- برام مهم نیست
+ تو که میخواستی منو بکشی ، پس چرا منو نجات دادی ؟
- نمیخواستم کسی بجز من کارت رو تموم کنه
تو دشمن منی پس به دست منم کشته میشی
و تمام اعضای مافیات مال من میشن
+ هنوز خیلی بچه ای
- چی؟؟
+هنوز هم نمیدونی اگر گزارش اعضام به دست کله گنده های مافیا برسه
نابود میشی ؟
- کدوم اعضا ؟
+ اعضای عمارتم دیگه ...... صبر کن نه........
-باید توی انتخاب اعضا بیشتر دقت کنی ، همه شون سمت منن
+ لعنت بهشون ، هر چند که بهشون نیازی ندارم
خب هر کاری دوست داری بکن ، من هر درد شکنجه ای رو میتونم تحمل کنم
- خب باشه
هی جیمز ببرش اتاق سه ، شکنجه اش کن
! چشم آقا
بیاین بریم خانم ات
( ۴ ساعت بعد )
! آقا تموم شد
- آفرین ، حواست به اینا باشه من برم پیشش
! چشم
- به به خانم ات
+ فکر کردی چی ؟ با اینکارا من ضعیف میشم؟
- خواهیم دید ، نیازی به فکر کردن نیست
+ فقط مواظب باش ، ضربه هایی که من میزنم یه جوری هست که نفهمی از کجا خوردی
-فعلا که زندگی تو دست منه
هی جیمز
! بله آقا
- واسه قضیه ات آدمای مطمئن رو بزار که مبادا خیانت کنن
! چشم
( همین قضیه شکنجه و اینا میگذره تا ماه بعد ، ات هم خیلی کبود و سیاه و لاغر شده بود ، ولی زنده بود که این قضیه پشمای شوگا رو ریخته بود )
- چقدر این دختر قویه !
هنوز زنده اس
! آقا آقا ، سردسته سوم اومدن
- باشه برو منم میام
! من مواظب خانم ات نباشم ؟
- آها راست میگی ، باشه پس من میرم
! چشم
هی چجوری زنده ای ؟
+ مثل آدم
! بهت غذا نمیدن ؟
+ نه
! چرا پس هنوز زنده ای ، یه ماه گذشته
+ میدونی میخوام یه رازی رو بهت بگم
من شترم
! حیف گلوگه ای که قراره برای تو حروم شه
+ خب خب خب میشه یه دستمال بدی ، خون روی صورتم رو تمیز کنم
! نه
+ داره میره توی دهنم
! خب بره
+ میدونی که شوگا میزاره ؟
! پس بزار برم بپرسم
+ باشه
( جیمز میره که از شوکا بپرسه)
! آقا چه خبره ؟
- سریع باش، اسلحه رو بردار
! چشم
( شروع میکنن دعوا کردن ، توی این مدت ات یه نقشه داشت که اینا رو سرگرم کنه که برن و دستاش رو باز کنه که بره )
+ خب خب خب بالاخره آزاد شدن ،ای دستم
مونا بیا
؟ چشم خانم بادیگارد ها رو بیهوش کردم ، بریم
+ قربون دستت، بریم
۶.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.